روز پرکار

امروز حسابی خسته شدم ولی یک سری کارا انجام شد.
فکر کنم که گفته بودم قبلا یک آپارتمان تو ... اجاره کردیم. دو اتاق خوابه و دوپلکس با گاز و یخچال،به مبلغ ماهیانه 980 دلار که آب و برق و گرمایش شاملش میشه پایین هم استخر و سونا و جکوزی و سالن بدنسازی داره که برای ساکنین رایگان هست. معمولا مهاجران تازه وارد اینجا رو نمیشناسن و ما هم اتفاقی بود که شناختیم. به قول یکی میگفت که شما زمستون قدر این خونه رو بهتر میدونید، راست میگفت چون علاوه بر خروجیهای معمولیش یک خروجی خیلی شیک داره که بصورت تونل هستش و درست از زیرزمین ایستگاه مترو بیرون میاد. سیستم امنیتش هم بد نیست و دائم یک سری مامور ساختمان با بیسیم توش میچرخن.
خوب خونه رو اجاره کردم وسایل رو چه کنم؟
دو راه وجود داره،راه اول اینکه بریم از دست دومیها بخریم که در مورد مبل و فرشو این چیزا من دوست نداشتم چیزی بخرم که سگ و گربه مردم توش خوابیده باشن.
راه دوم اینکه بریم از فروشگاههایی مثل IKEA بخریم که خود داستانی داره.
من دیروز رفتم اونجا و چیزهای ضروری که میخواستم انتخاب کردم و امروز صبح لیستم و بردم انبار تا جنسام و بردارم.
توی انبار همه چیز به کد هستش و باید قبلا از نمایشگاه بالا لیست و کد جنسارو برداشته باشین. اونجا یه چرخ دستی بهتون میدن میگن خودت برو هر چی دلت میخواد بردار.
من یک کاناپه سه نفره برداشتم که با مالیات شد 660 دلار یک میز 6 نفره ساده با 4 صندلی خیلی ساده برداشتم شد 250 دلار.
یک میز زیر تلویزیونی افقی ساده برداشتم ، شد 113 دلار و یک فرش ماشینی 6 متری با طرح ایرانی به مبلغ 150 دلار دو تا تشک هر کدوم 90 دلار دو تا بالش از نوع ارگونومیک هر کدوم 22 دلار یه چند تا لیوان و قاشق چنگال و پارچ مجموعا شد حدود 1500 دلار که تقریبا همشونو نوع متوسط رو به پایین برداشتم. تازه باز هم کلی چیز کم داریم.
حالا حساب کنید همه اینهارو از انبار باید رو چرخ دستی بذاری بعد مثل سوپرها بری صف مشتریها تا خانم پشت صندوق حساب کنه.
خیلی سخت بود بعضی چیزا سر جاش نبود که باید از اطلاعات میپرسیدم کجان. بعد همه چیزارو بردم تحویل باربریشون دادم تا برام ببرن خونه جدیدم. عصر هم از هتل رفتم اونجا و آسانسور رزرو کردم تا وسایلم رو ببرن بالا و همونجا موندم و سرهمشون کردم. آخه وسایل IKEA نیاز به سر هم کردن و مونتاژ دارن. از کاناپه تا میز صندلیاش.
با توجه به اینکه روزه بودم حسابی تشنه شدم. ولی عوضش فردا که بچه ها میرن خیلی کارا انجام شده.
شب ساعت 8 سوار مترو شدم و با توجه به اینکه از تونل رفتم از هوا خبر نداشتم که یهو از ایستگاهی که نزدیک هتل هستش اومدم بیرون دیدم عین سیل داره بارون میاد و دلم و زدم به دریا و تو بارون اومدم و وقتی رسیدم آب از همه جام سرازیر بود ولی کیف کردم.
راستش بعضی وقتها میترسم که اگه اینجوری خرج کنم چه بلایی سرم میاد اگه کار پیدا نکنم، ولی میگم خدا بزرگه. ایشالا درست میشه.
راستی اینجا گربه کم داره ولی تا دلتون بخواد سنجاب داره که هر کدوم یک بلوط تو دهنشونه و دارن میدون تا یه جا خاکش کنن برا زمستون.