۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

حرفی ندارم بزنم. برا همین کم مینویسم.
تا خرخره خودمونو درگیر اینطرف کردیم. دلمون اینطرف نیست ولی درگیر شدیم. از اونطرف هم دلمون شکسته بود که اومدیم اینور.
به قول یک شعری که میگه:
اهل ویرانهء ایرانم من
میروم روزی نمی مانم من 
گرچه صاحبخانه لطفم میکند
سرخوش و مستم که میهمانم من

من از اون موقع که اومدم دیگه برنگشتم. داره نزدیک سه سال میشه. خیلی دلم میخواد برای یک سفر هم که شده به ایران برگردم ولی هر وقت رفتم تو اینترنت تا بلیط رزرو کنم یاد تمام اذیتها و مشکلات فکری و استرسهایی افتادم که اونجا داشتم و دستم لرزیده.
خانومم میگه یک کمی پول اونور داریم بدیمش تا ارزشش کمتر نشده یک خونه بخریم تو ایران. میگم من اومدم اینور که دیگه درگیر مشکلات فکری اونور نباشم. میخوای خونه بخری دوباره مارو درگیر اونطرف بکنی؟
ما دینمونو به اونور ادا کردیم و اومدیم، اونور هم دینشو به ما ادا کرد. انقدر خوب ادا کرد که باعث شد این وبلاگ تنها جایی باشه که فارسی مینویسم تا حداقل فارسی نوشتن از یادم نره. باعث شد پسرام که الان باید فارسی بخونن و بنویسن باید فقط فارسی حرف بزنن و به زبان دیگه ای بخونن و بنویسن. هی میگم اونور. اونور
اونوریا کی هستن جز مردم ایران که ما هم یکی از اونها بودیم.

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

مهندس جون اون پول و باید دیگه بدی جند کیلو برنج بخری !!!

شوخی کردم ولی اگه به ریال پول داری بگ یه نفر برات تبدیل به دلار و یا طلا کنه تا زمانی که رفتی ایران خودت هر کاری خواستی باهاش بکنی

ارادت

سعید

آنی گفت...

دوست خوب من....
خب سالهاست میخونمت... همون موقع که تازه رفته بودی و کار گیر نمیآوردی و هنوز تصمیم به درس خوندن نداشتی...
نگران بودی...
دلبستگیت به ایران بیشتر بود....
اونقدر که از وبلاگ تو استفاده کردم و واقع بین شدم از هیچ وبلاگ و سایت وفرومی استفاده نکردم....
همیشه بابت این موضوع سپاسگزارم...
اما همه ی ما انسانیم و حق داریم در هر جای دنیا که میخواهیم زندگی کنیم....
اینور و اونور نداره... ایران و کانادا نداره.... میدونم که خیلی سخته آدم در عمل بخواد اینطوری فکر کنه مخصوصا اگر دوران جوانیش رو هم در کشور دیگه ای گذرونده باشه....
من هیچوقت به تو به چشم یک ایرانی مهاجر نگاه نکردم....
تو یک انسان بودی که طرز فکرت رو میپسندیدم....
تو جایی هستی که انتخاب کردی... پس حق توست و ازش لذت ببر....
راستی زودتر یه فکری به حال پولی که ایران داری بکن تا تبدیل به پشگل نشده.... حالا اینور یا اونور!

Aria گفت...

متشکرم که لین روفرستادین.البته خودم پیداش کرده بودم :) مرسی موفق باشید . من انگلیسیم کامله وعربی . به امید مهاجرت هردوزبان رو یادگرفتم ولی تاحالا نتونستم جایی برم

ولی از تورونتو گفت...

ما اینوریم ولی اونور صدام نمیکنه ما اینوریم ولی اونور ما را یاد نمیکنه ما اینوریم ولی اونور دیگه تازگی نداره ما اینوریم ولی دیگه تو اونور غرق آرزو نیستیم ولی ما اینوریم و باز هم بهانه های اونوری داریم

مامان سارا گفت...

فکر میکنم تا حدودی درکتون کنم
البته من هنوز درگیر این رفتن و سر زدن و نرفتنم
اما چه حیف که بچه هامون به جای زبان مادری دارن چیز دیگه یاد میگیرن و چه حیف که ما دلشکسته ایم

ناشناس گفت...

اونوریا کی هستن جز مردم ایران که ما هم یکی از اونها بودیم . حالا شما یکی از اینوریا هستی و دیگه از اونوریا نیستی طنز تلخیه و نشان از سرگشتگی اما شما حالا اینوری هستی و دینت به اونوریها یعنی قبلیهاراادا کردی ولی من تصمیم گرفتم دوباره برگردم اونور پیش همونهایی که یه زمانی یکی از اونها بودم بالا رفتیم ماست بود پایین رفتیم دوغ بود مهاجرت ما هم فقط مثل برق پیرمان کرد و دروغ بود

Mohaj Canada گفت...

ولی مهاجرت من نه تنها دروغ نیست بلکه درستترین کاری بود که در زندگیم کردم. زندگی و کار در جایی که عدالت هست یا حداقل 10000 برابر کشور خودم هست. فقط از یک چیزی شدیدا پشیمونم.
که چرا زودتر ازینها نیومدم و عمرم رو میون یک سری آدم تنگ نظر و شارلاتان و درظاهر متدین حروم کردم. ولی خوشحالم که بچه هام رو نجات دادم.

ناشناس گفت...

سلام آقای دکتر....یه سوال داشتم..قبلان نوشته بودی که به جای ۸۰۰ دلار نظام مهندسی‌ رفتید اداره مشاوره کار و تخفیف گرفتید ازاون‌جا...می‌خوام بدونم که باید نامه‌ا‌ی از سازمان مهندسی‌ میبردید یا نه؟ چون من رفتم نظام مهندسی‌ و اونها گفتن که هیچ پلنی واسه تخفیف وجود نداره....و اینکه آدرس یا اسم اون مرکز که رفتید رو به خاطر دارید؟

فریبا گفت...

سلام مهاجر عزیز خوشحالم که شما هم راضی هستید. منم همیشه میگم با همه سختی های مهاجرت اما خیلی خوشحالم و کاش 10 سال زودتر امده بودیم با اینکه 6 سال و نیم پروسه ما طول کشید و زمانی که وارد کانادا شدیم 7 سال از شروع پروسه گذشته بود. اما به قول شما خیلی خیلی فرق میکند. ما توی ایران از نظر مالی مشکلی نداشتیم و شاید اگر 20 سال دیگر هم بگذرد نتوانیم نمونه خانه ای که ایران داشتیم بخریم اما مهم این نیست مهم آرامشی است که داریم. امیدوارم همه دوستان مهاجر موفق باشند و روزهای خوبی را تجربه کنند نیاز به صبوری دارد.

ناشناس گفت...

برادر گرامی چرا از کوره در میری؟حالا همه مردم ایران شدن شارلاتان؟؟ بابا دمت گرم حداقل حالا که وسط دموکراسی و خوشبختی هستی یه نموره تحملت را بالا ببر در ضمن در مورد نجات دادن بچه هات باهات موافق نیستم بزرگتر که شدن خودت میفهمی به هر حال برای شما ارزوی پیروزی و بهروزی را دارم

Mohaj Canada گفت...

مگه من تو اون کشور بزرگ نشدم که شما میگین بچه هات که بزرگ شدن میفهمی؟ بچه های من میخوان چیزی بهتر از منی که اونجا بزرگ شدم و بیش از 35 سال زندگی کردم بدست بیارن؟ یا مملکت ما در طی این 35 سال پیشرفت خاصی کرده که ما متوجه نشدیم و اومدیم اینجا؟ یا قراره تو 30 سال آینده ازین ببعد پیشرفت کنه و حق رو به حقدار بدن که ما خر شدیم و نفهمیدیم و اومدیم؟ چی قراره بشه که شما میدونی و ما بعد از بیش از 35 سال در زندگی در اونجا و 3 سال زندگی در اینجا نمیدونیم؟

ناشناس گفت...

افاجان شما اعصابت سر جاش نیست بهتره بعد از خواندن بعضی مطالبی که اندکی با شما اختلاف نظر دارن یه نفس عمیق بکشی و 9 ثانیه گیر بدی حتما بهتر میشی پیروز باشید

ناشناس گفت...

مهندس مینویسم برات که بدونی میخنیمت ،،،،بازم بنویس..

Mohaj Canada گفت...

در مورد نظام مهندسی یک موسسه هست به نام clé که از طریق emplois quebec قسمتی از پول رو برمیگردونه ولی دنگ و فنگش زیاده من که فعلا بیخیال نظام مهندسی کبک شدم هیچ مزیتی در عضو شدن در اون بجز دادن 800 دلار حق عضویت و همچنین حق عضویت سالانه ندیدم. عضویت نظام مهندسی داشتن در کبک به درد کسانی میخوره که میخوان مثلا در هیدرو کبک استخدام شن. حتی خارج از کبک هم اعتباری نداره.

ناشناس گفت...

مهندس از بلکبری بگو ما که یه ۹۹۰۰ گرفتیم همش شارژش خالی‌ می‌شه

ناشناس گفت...

سلام

من هم دقیقا نظر شما را دارم. مهاجرت چیز خوبی نیست آدم را گیج می کنه. من هر روز به بچه ام می گم فارسی یادبگیر شاید برگشتیم ولی هنوزم مطمئن نیستم. آخه خانواده ام را از دست داده ام مادرم، خانواده همسرم و گذشته ام.
از این که همش بهم می گن باید سابقه کانادایی داشته باشی خسته شدم. کار گیرم نیومده و موندم رو هوا. راهنمایی ام کنید.

ممنون

Mohaj Canada گفت...

من 9900 ندارم، یک بلک بری تورچ خود شرکت بلک بری بهم داده تا کارامو باهاش انجام بدم و معمولا هر 4 یا 5 روز یکبار شارژش میکنم. امروز هم اتفاقا یک 9790 با تخفیف از بلک بری برا خودم خریدم تعجب میکنم. بلک بری خیلی به باتریهاش مینازه چطور برا 9900 اینطوری جواب میده. شاید نرم افزار خاصی رو ران میکنید که خیلی باتری مصرف میکنه بهر حال به نظرم یه تماس با کاستامر سرویسش بگیرین.

Mohaj Canada گفت...

من به شما تسلیت میگم. بدترین قسمت مهاجرت همینه دقیقا همین قسمت مهاجرته که من ازش متنفرم. بچه ها و ما رو از لذت کنار اقوام بودن و مزایاش محروم میکنه.
سابقه کار کانادایی خیلی مهمه من هم میگم. کسی سابقه نداشته باشه استخدام نمیشه و یا لااقل کار خوبی گیرش نمیاد و کسی استخدام نشه سابقه کار پیدا نمیکنه راهش چیه؟
نظر من یک مدرک و دوره در کانادا خیلی کمک میکنه. من خودم 4 ماه اول بیکار بودم و با کلاس زبان فرانسه دولت سرمو گرم کردم. بعد یک استاد ابله و سخت گیر به تورم خورد و 6 ماه براش ریسرچ میکردم تو دانشگاه. بعد به من گفت که نمیتونه حقوق رو ادامه بده و باید سویچ کنم و دانشجو شم و بهم بورس داد. منم که یک مدرک ازینجا احتیاج داشتم رفتم و دانشجوی به اصطلاح دکتری شدم. بعد پروژه ای که داشتیم انجام میدادیم مورد علاقه شرکت بلک بری قرار گرفت و منو برا 4 ماه ضمن تحصیلاتم بصورت تمام وقت استخدام کرد. یک سابقه کانادایی دیگه اینجوری تو رزومم رفت. خلاصه سرتونو درد نیارم یک راه سابقه کانادایی داشتن در رشته مرتبط تحصیل همینه. راحت نیست ولی چاره ای هم نیست. راه دیگه ای هم داره فکر خودتونو به کار بندازید و یک بیزینس شخصی کوچیک برا خودتون راه بندازید و بزرگش کنید. اینجا کاناداست به ریسکش میارزه. شما هم میتونید.
یک کاری که میتونه کمک خرجتون باشه اینه که برید یک آپارتمان اجاره کنید و به مهاجرینی که برا چند روز اول نیاز به مکان دارند اجاره اش بدین و یا کارهای دیگه. بهرحال من قبول دارم سخته ولی چه میشه کرد؟

رها رسپینا گفت...

سلام آقای دکتر
من همیشه از شما ب عنوان نمونه ی یک مهاجر موفق برای همه مثال می زنم
فکر می کنم همه ی ما که بعد از 30 سالگی ایران رو ترک کردیم و عزیزانمون رو همیشه این دو راهی رو جلوی روی خودمون ببینیم
اما به قول فاطمه مرنیسی اگر سرزمین ی را که در آن زندگی میکنیترک نکنی تا همیشه ضعیف باقی خواهی ماند
من فکر می کنم حتا به ریسک و مشکلات ش می ارزه که آدم احساس کنه راه برگشت نداره بعد همین جا سرمایه گذاری می کنه از همه نظر و فقط ته دلش یه دردی می مونه که همیشه باید باهاش ساخت اون هم تاوان انتخاب هست
در مورد پول ایران هم من ازچند تا بانک انتاریو تحقیق کردم میشه پیش پرداخت یه خونه بدید توی همین کبک و توی خونه ی جدید کم کم ریشه بندازید
این و روزهای اولی که اومدم اینجا نوشتم و هنوز هم همونجور فکر می کنم:
فرقی نمی کند
چهل متر یا چهار هکتار
خاک
هیچ برای ارزانی به ما، ندارد
جز یکجا نشینی
که وابستگی می آورد
و وابستگی که هراس
تا خطر نکنی
***
و
کم کم دنیای ات آب می رود
تا تو در زمین خویش، بخشکی