۱۳۹۵ شهریور ۲۰, شنبه

آقای فامیل هوس کانادا کرده

چند وقت پیش آقای فامیل که در ایران برنامه نویس هست به من زنگ زد و گفت: میخوام بیام کانادا ببین اگه برای من کار هست من کار و زندگیمو ول کنم بیام اگه کار نیست نیام. منم بهش گفتم خیلی کار زیاد هست. همه چیز خوبه. تو استعداد داری حتما موفق میشی بلند شو بیا. راستش واقعیت رو بهش نگفتم مجبور بودم این حرف رو بزنم. کسانی که در ایران زندگی میکنن عادت نکردن واقعیت رو بشنون. اگر کوچکترین حرف منفی بهشون بزنی بلافاصله جبهه میگیرن. میگن بیشرف خودش رفته اونجا داره کار میکنه پول درمیاره چشم دیدن اومدن مارو نداره. خیلی از اونها بخش خوب یک نفر که در کانادا زندگی میکنه رو میبینن. بخشی که چقدر تلاش کرده. چقدر به ایندر و اوندر زده. به کلاسهای مختلف رفته. دوباره دانشگاه رفته و چندصد تا رزومه فرستاده. چندین ماه یا چند سال بیکار بوده فعلگی میکرده رو نمیبینن. چون نمیخوان ببینن. وقتی میبینن که خودشون تجربه کنن.
این آقای فامیل ما شنیده که کانادا در لیست جدید تخصصی به رشته IT نیاز داره. وقتی یکی از ایران میشنوه کانادا به گروهی از رشته ها نیاز داره بلافاصله این به نظرش میاد که شرکتهای کانادایی مهندس مثلا IT یا مهندس مکانیک کم دارن. کاراشون مونده و به دولت اعلام کردن آقای دولت توروخدا برای ما مهندس IT یا عمران بفرست استخدام کنیم ما کارامون مونده. راستش اصلا اینطور نیست. واقعیت این هست که بخشی از بودجه کانادا از مهاجرت تامین میشه. یعنی کانادا باید هر سال حدود دویست هزار مهاجر رو از سراسر جهان قبول کنه. اگه بدونید که هزینه آموزش هر کانادایی از بدو تولد تا وقتی که از دانشگاه فارغ التحصیل میشه حدود بک میلیون دلار هست اونوقت میفهمید که قبول کردن حدود دویست هزار مهاجر چقدر به اقتصاد کانادا کمک میکنه. بعلاوه مهاجرها هر کدوم بطور متوسط با پانزده هزار دلار وارد کانادا میشن. بطور تخمینی کانادا هر سال حدود  دویست میلیارد دلار از مهاجرت در هزینه هاش صرفه جویی میکنه. تازه اگه این مهاجرها سر کار برن مالیات میدن و باز درآمد بیشتری تولید میکنن. بچه دارمیشن و در ازدیاد جمعیت کانادا نقش بازی میکنن. 200 میلیارد دلار درآمد (یا صرفه جویی در هزینه ها) در سال فقط از طریق مهاجرت مبلغ کمی نیست وقتی با کل بودجه دولت ایران که در سال حدود سیصد میلیارد دلار هست مقایسه بشه.
یعنی فقط نصف این مهاجرهای متخصص سر کار برن باز دولت کانادا به اهدافش رسیده. پس قبول کردن مهاجر در کانادا به این معنی نیست که دولت کانادا حتما به تجربه و تخصص اونها احتیاج داره و قراره همرو سر کار بگذاره. این اصلا وظیفه دولت نیست.  در کانادا در حال حاضر طبق آمار رسمی حدود هشت درصد بیکار هست. که در استانی مثل کبک بیشتر و حدود ده درصد و در اونتاریو کمتر و حدود شش درصد هست. اگه به این توجه کنیم که آمار بیکاران کانادا شامل کسانی که کار پیدا نکردن و دانشجو شدن و کسانی که با ساعتی ده دلار در فروشگاهها کار میکنن نمیشه و حتی کسانی که حداقل ماهی پانصد دلار درآمد دارند شامل این آمار بیکاری نمیشن اونوقت میفهمیم بیکاری در کانادا شاید حدود پانزده الا بیست درصد هست. اینها بیشترشون نیروی متخصص و فارغ التحصیل دانشگاهی هستن. حالا به این سوال میرسیم پس چرا دولت کانادا با این رقم بیکاری باز تقاضای نیروی متخصص میکنه و میگه مثلا امسال به IT نیاز داریم سال دیگر به مهندس مکانیک و غیره. جواب در بالا داده شده. کانادا به هر حال باید مهاجر وارد کنه تا اقتصادش و جمعیتش متعادل بمونه. این مهاجرهارو هم از نخبه ها و تحصیلکرده ها و پولدارها انتخاب میکنه که سودش بیشتر بشه. دولت کانادا هر سال یک  تحقیقی انجام میده که در کدام رشته ها کمتر زیاد داریم. تاکید میکنم "کمتر متخصص زیاد داریم". و بر اساس اون رشته ها مهاجران جدید رو قبول میکنه و بهشون امتیاز میده. پس وقتی یک مهاجر وارد کانادا میشه در وهله اول با خیل زیاد هم رشته ای های خودش که هم داخل کانادا درس خوندن و هم از همه کشورهای دیگه اومدن مواجه میشه. همه اونها هم تحصیلکرده هستند و در کشور خودشون سابقه دارند. این مهاجر برای موفق شدن مجبور میشه رقابت کنه. برای رقابت باید دوباره کلاس بره، درس بخونه، مهارت کسب کنه. باید مصاحبه هایی رو بگذرونه که گاهی فقط برای یک موقعیت کاری حدود صد نفر اپلای میکنن. این یعنی تلاش. یعنی باید خیلی خیلی خیلی بیشتر از ایران تلاش کنی تا در اینجا موفق بشی. شرط اول موفقیت در اینجا تلاش هست و البته کمی هم شانس که بعد از تلاش و کسب مهارت و تجربه در وقت مناسب سر راه آدمی مناسب قرار بگیری.
حالا من بیام تمام اینهارو به آقای فامیل که شنیده کانادا به متخصص IT نیاز داره و از من میخواد که "تحقیق کنم ببینم اگه برای اون حتما کار پیدا میشه کارشو تو ایران ول کنه بیاد اینجا"، تعربف کنم و بهش بگم، آیا میفهمه؟ باور کنید نه. همون فحشش رو میده و میگه بیشرف رفته اونجا خودش کار گیرآورده داره کار میکنه به ما که رسید میگه باید بیای تلاش کنی.
مخلص کلام، کسی تشریف میاره اینجا اگه کوچکترین ارتباط شغلی با اونطرف داشته باشه، یعنی مثلا یکسال مرخصی گرفته باشه و بیاد اینجا ببینه آیا وضعش بهتر از ایران میشه که بمونه، مطمئن باشه در عرض چند ماه جا زده و برخواهد گشت. برای موفق شدن دراینجا فقط باید به جلو نگاه کرد و رفت و رفت تا موفق شد. خسته بشی و به پشت نگاه کنی و یادت بیاد که من اونور هنوز موقعیت شغلی و حقوق دارم مطمئنا برمیگردید. تازه برگشتید دیگه زندگی شما مثل سابق نمیشه. دوهوایی میشید و نه اینور رو خواهید داشت و نه اونور.
   
   لینک صفحه فیسبوک من

۴ نظر:

Mehraban گفت...

كاملا با نظرت موافقم. و مهاجرت اصلا يعني كندن و رفتن. كلا اسون نيست و مشكلات زياد داره. به نظرم تجربياتي كه اينجا نوشتي واقعا ارزشمنده. ولي دوستي ميگفت ما ايرانيا حتما بايد يه چيز جديدي رو خودمون ببينيمو تجربه كنيم تا باورمون بشه. و مشكل همينجاست. كسي كه از تجربه ارزشمند ديگران نتونه پند بگيره لاجرم خودش بايد تجربه كنه. من خودم فقط به شخصه حسرت اون أدم بي غل و غش و خوشحالي رو ميخورم كه قبل از مهاجرت بودم. ولي خوب چه ميشه كرد. ديگه به قول شما نميشه به عقب برگشت. به نظرم تمام اتفاقاتي كه براي ادم بعد مهاجرت ميافته تا حدود زيادي مثل داستان سه گانه هاي پدرخوانده ميمونه... و چه قشنگ ال پاچينو اين نقشو بازي ميكنه، كه به رغم موفقيت اصلا احساس خوشحالي تو زندگيش نداره. من خوشحالم كه انقدر قشنگ مينويسي

Ehsan Sotoodeh گفت...

بسیار عالی نوشتیذ.

Unknown گفت...

سهیل جون جدا مطلبتون قشنگ و آموزنده بود.به من خیلی کمک کرد.خیلی از افرادی که قصد مهاجرت دارن میدونن از صفر شروع کردن تو مملکت دیگه خیلی سخته اما به این امید قصد ترک وطن دارن من بتونن با وجود تمام سختیاش به یک شرایط ایده ال زندگی واسه بچه هامون برین و تقریبا از خودشون میگذرند.

Unknown گفت...

آقای فامیل اول باید مستقل باشه و برا اهدافش از خدا بخواد کمکش کنه و بعد اگر موجود بود از فامیلهای چینی و هندی کمک بگیره 😜