۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

دلتنگی

دلم تنگ شده.
دلم برای خونمون تو اصفهان تنگ شده.
دلم برای یک قدم زدن تو خیابون فردوسی پر از درخت و مغازه هاش تنگ شده.
دلم برای سوپر فردوسی که ازش خرید میکردم تنگ شده.
برای آقا ر... که برامون یکروز درمیون شیر میاورد در خونه داد میزد "آقای مهندس بیاین شیرتونو ببرید تنگ شده"
برای تراس بزرگمون که بچه ها توش دوچرخه سواری و موتورسواری میکردن تنگ شده.
دلم برای ماشینم که فروختم و هر روز صبح بچه ها رو سوارش میکردم و براشون موزیک میذاشتم و میبردمشون مهد کودک تنگ شده.
برای مهد کودک بچه ها که هر روز بعد از کار، من و خانومم میرفتیم و منتظر میموندیم تا بیان تنگ شده.
برای دانشگاهم دلم تنگ شده.
دلم برا کوچمون تنگ شده. برای نهر نیاصرم و خونه هاش تنگ شده.
دلم برای خونه مامان و بابام تو تهران تنگ شده. برای یک قدم زدن تو خیابون ولی عصر
برای پیتزاهای ایران. برای یک سلام و احوالپرسی گرم. برای کسانی که شاید دیگه نبینمشون تنگ شده.
دلم برای بچه گی بچه هام تنگ شده.
دلم برا تمام چیزها و کسانی که باعث تنفرم و رفتنم شدن تنگ شده.
دلم تنگ شده
بخدا تنگ شده
دلم برا خودمم تنگ شده.



Get this widget Track details eSnips Social DNA

۶ نظر:

shadi گفت...

آقاي مهاجر
فكر نميكردم هم دانشگاهي باشيم
حالا ديگه خيالت راحت كه من وكيل مهاجرت نيستم . من يه هم دانشگاهي هستم بين سالهاي 1373-78

Bye Bye Canada گفت...

کاملا درکت می‌‌کنم مهندس.

این دلتنگی‌ متأسفانه هر چی‌ هم بیشتر می‌‌مونی این خراب شده بیشتر میشه ...

خداحافظ كانادا

Unknown گفت...

درود دوست گرامی
ممنون از نوشته های مفیدتان. ببخشید که اینقدر خودمونی میشم اما در راهی که انتخاب کرده اید پایدار باشید. ما هم 4 سال مهاجرت کرده ایم و به دلایلی عین شما.
هجرت کار آسانی نیست آینده از آن شماست. حالا که دورتری از آنانکه دوستشان داشتی قانون بقای دوست داشتن رو اجرا کن، بدجوری جواب میده.
با مهر و ادب

Unknown گفت...

به شدت ما رو به یاد شهر و دیارمون انداختی! با این تفاوت که ما از توی فردوسی رد میشیم و از توی منوچهری میریم به سوی چهارباغ خواجو!! نزدیکای صدا و سیما! از 7 سالگی اونجا بزرگ شدم!
با تک تک خط های این پست همدردی مینمایم شدید!

Mohaj Canada گفت...

شادی خانم، آره من دانشگاه صنعتی هم بودم. تو هم تو یک لحظه حساس حرف نیشدار زدی، جواب نیشدار هم گرفتی به قول یارو گفتنی: ضدی ضربتی، ضربتی نوش کن وگرنه میدونستم که دلال نیستی.
عماد جان ممنون چشم ولی جطور؟ قراره دوست داشتن به چی تبدیل شه؟
آره حامد جان اینجوریه. حالا رد میشی یا رد میشدی؟

Unknown گفت...

رد می شدم!