۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

شهر، شهر فرنگه

دوباره پیدام شد، راستش زیاد بد هم نیست که فعلا کامنت رو بستم، اینجوری راحت تر حرف میزنم، البته موقته. هر کس هم سوال ضروری داشته باشه یا چیزی بخواد بگه ایمیل میزنه و جواب میدم.
کلاس هم بدکی نیست ولی آنچنان هم ازش راضی نیستم. خلاصه معجزه نمیکنه. مثلا ترم آخر هستم ولی باندازه ترم آخر از خودم راضی نیستم. شاید علتش %90 از شاگردهای لاتین زبان هست که با فرانسه کلمه مشترک زیاد دارند. دیکته واقعا برام زجرآوره، تو کلاس نشستیم معلم یکهو یک مجله رو باز میکنه و از وسط یک مقاله بهمون دیکته میگه، اینجا فرق بین کسی که زبان مادریش لاتین هست و من که نیست مشخص میشه. اونا راحتتر مطلب رو میگیرن و راحتتر گوششون به کلمات آشناست. امروز معلم یک متنی رو بین هممون تقسیم کرد و هر پاراگراف رو به کسی میداد و میگفت بخون و راجع بهش صحبت کن. من دیگه حرصم گرفت به دوست رومانیایی خودم گفتم حاجی جان تو که همه کلمات رو بلدی و به من میگی راحته مثلا این کلمه فرانسه به زبان شما چی میشه؟ با کمال تعجب دیدم همونو تکرار کرد فقط آخرش کمی فرق میکرد. گفتم پس بگو، ما رو بگو گفتیم اینا صبح تا شب میرن درس میخونن. ولی خودمونیم همشون با لهجه فرانسه مشکل دارن. اسپانیاییها و پرتقالیها بیشتر و واقعا افتضاح حرف میزنن. چینیها که براشون حرف زدن به فرانسه زجرآوره. حالا اینجا منکه لاتین زبان نیستم و راحت کلمه ها رو با لهجه فرانسه میگم اونا حرصشون میگیره. ولی خوب تا حالا چند بار از من پرسیدن که برا تو که لاتین زبان نیستی و یک خط عجیب و غریب داری و عجیبتر اینکه برعکس مینویسی سخت نیست فرانسه و انگلیسی یاد میگیری؟
چند وقت پیش یکی از دخترا اسپانیایی زبان اومد پیشم گفت به زبان فارسی بگو "من ماریا هستم" من هم گفتم بعد گفت برام بنویس و براش نوشتم، جالبه ظرف 2 دقیقه نوشتن این جمله رو درست یاد گرفت و درست تلفظ می کرد. فیلمشم گرفتم. جالب شده.
من تا چند وقت پیش نمیدونستم که زبان مردم جمهوری مولداوی، رومانیایی هست. فکر میکردم روسیه، و بعد دیدم که با بچه ها اهل رومانی حرف میزنن و فهمیدم.
یک دختر برزیلی تو کلاس داریم و من همش سربسرش میگذارم و زبانشو میگم اسپانیایی، حرصش میگیره و میگه من زبانم پرتقالیه نه اسپانیایی، میگم فرقی نداره جفتش یکیه. جدیدا یاد گرفته نمیدونم از کی در جواب شوخی من میاد به من میگه تو عربی حرف میزنی که من دیگه کوتاه اومدم ولی خوب بهش گفتم بابا شما اسپانیاییها و پرتقالیا زبون همو میفهمین ولی ما فارسها و عربها زبون همو نمیفهمیم. راستش ما فارسها زبون خودمونم نمیفهمیم.
این کشورها آمریکای جنوبی و بلوک شرق آسیا مخصوصا مولداوی اینجا رو آباد کردن. تو کلاسمون هم رومان داریم هم مولداو. با اینکه زبونشون یکیه ولی هر چی دخترا مولداو سفید و کشیده و بلوند و قشنگ هستن این دخترا رومان کمی چاق و سبزه هستن. فکر کنم مولداوها زیادی با روسها قاطی شدن. یک پسر رومان داریم به نام میخائیل ، من سر کلاس میخائیل گورباچف صداش میکنم، امروز سر ناهار بحث روسیه شد، به من گفت میدونی چیه؟ ما از روسیه متنفریم، لطفا تو کانادا دیگه جلو ما این کلمه رو نگو. گفتم چرا؟ گفت 50 سال مملکت ما رو با کمونیست تو بدبختی انداخت. گفتم خوب الان چی ؟ مگه انتخابات آزاد ندارین؟ گفت چرا داریم. گفتم پس چرا باز ناراضی هستید؟ گفت انتخابات آزاد داریم ولی انتخاب زیادی نداریم.(ااا شما هم ؟) تمام سیاست مدارامون تحصیل کرده همون روسیه و کمونیست و اینا هستن مجبوریم بین همینا یکیو انتخاب کنیم.
یکی از کارایی که دوست دارم اینه که بین زنگها و وقت ناهار میرم و پهلو یکی از بچه ها میشینم و از زندگیش و کارش و اینکه اینجا چیکار میکنه می پرسم. دخترا مولداو برام از همه جالبترن. خیلی ساده و راحتن. بعله. یکی از اینا 23 سالشه و تازه چند ماهه لیسانسشو گرفته، گفتم تو چطوری مهاجرت کردی؟ گقت: چند ماه قبل ازینکه فارغ التحصیل بشم اقدام کردم، مدرکش لیسانس بازاریابی بود. پرسیدم پس با این حساب که تو سابقه کار نداری چطور اومدی. گفت : چرا وقتی دانشجو بودم کار میکردم. بازم تعجب کردم چون حتی اگه کارم میکرده تمام وقت نمیتونست باشه. گفتم همونو دولت کبک قبول کرد؟ گفت آره قبول کرد؟ گفتم امتیاز آورده بودی؟ گفت امتیاز چیه؟
یکبار یکی از بچه ها اومد به من گفت واقعا تو ایرانی هستی؟ گفتم آره. گفت آخه ما دیدیم و شنیدیم که ایرانیها اکثرا خشکن، همسایه ایرانی داریم اصلا خیلی سردن . گفتم والا من نمیدونم ولی ایرانیها معمولا آدمهای بجوشی هستند. رومانیایی ها ایرانی ها رو بهتر میشناسن و خودشون میگن علتش ایرانیهای زیادی هست که اونجا کار میکنن و باز به گفته خودشون موقعیتهای خوبی هم دارن و درضمن از غذای ایرانی هم خوششون میاد.
یک واقعیت رو بگم اکثر اینا که تو کلاسن و با اینکه 3 یا 4 ماه بیشتر نیست اومدن اینجا یک درامدی هر چند کوچیک برا خودشون دارن، همین دختر میگه هفته ای دو روز تو یک جا شبیه لباسشویی کار میکنه. همین دختره برام تعریف میکنه هر جا برا کار فروشندگی رفته با اینکه زبانش خوبه و حرف میزنه ولی بخاطر لهجش بهش گفتن نمیخوایم.
پسری که لیسانس زبان انگلیسی از رومانی داره میگه از 5 بعد از ظهر تا 2 صبح تو رستوران گارسنی میکنه و ساعتی 8 دلار میگیره. من براش احترام زیادی قائلم خیلی جرئت دارن، تو کلاس با هم خیلی جوریم. ولی خداییش از من اصلا بر نمیاد برم دنبال اینجور کارا، حتی فکرش هم آزارم میده. یه جورایی رفتن دنبال اینجور کارا یعنی دهن کجی به تمام 20 سال درس خوندن و رتبه کنکور و بودجه و پول و وقت و عمر. یعنی تمام عمرتو سرکار بودی بودجه مملکت رو خوردی آخرش یک جیش هم کردی روشون. خدا بداد برسه. خود معلم رزومه نویسی و کاریابی و اینا آخر ساعت امروز یک تیکه ای دراین مورد انداخت و منظورش این بود از هر جایی شروع کنید در همونجا و از همونجا پیشرفت میکنید . منکه فعلا "تو هیچ جا" هستم.
یکی از دخترا اسپانیایی میگه از ونزوئلا سوغاتی های کوچیک مثل گردنبند و دستدبند دستساز براش پست میکنن و عصرها میره به مغازه ها میفروشه. اینم لیسانس بازاریابی داره. ازش پرسیدم چرا مغازه اجاره نمی کنی؟ گفت یک مغازه کوچیک ماهی 3000 دلاره تازه پول برق و مالیات و بقیه چیزاش جدا.
کانادا ظاهرا از پس سیستم عریض و طویل رایگان پزشکیش بر نمیاد، یکی از بچه ها پسرش سرماخوردگی و گلودرد داشت که باعث تب بالا شده بود، میگفت ساعت 12 شب بچه رو برده ساعت 4 صبح نوبتش شده و دکتر دیده و 2 تا شربت معمولی داده و گفته بفرمایین. آنتی بیوتیک و اینها هم تو کارشون نیست مگه در شرایط خاص. ایران که بودم اکثر دکترها برا گلودرد چرکی بلافاصله پنی سلین رو شاخش بود میگفتن چرک برا دریچه قلب بچه ضرر داره و اینا. نمیدونم یا اینا خبر از دریچه قلب ندارن، یا دکترا ایران نمیدونن گلودرد چیه. بهر حال تو سیستم پزشکی ایران همیشه انواع دارو و پزشک و همه چی راحت در دسترس بود. جالبه بچه هارو با همون گلودرد و اینا میفرستن مهد کودک و اینجا کسی نمیگه چرا که هم خوبه و هم بد.
یکی دیگه از بچه ها شوهرش دندونش شکسته و عذابش میده، میگه دکتر گفته 000و3 دلار میگیره و پر و روکشش میکنه؟ 000و3 دلار؟؟؟ حتی اگه اینجا حقوق بگیری باز زیاده. حالا تکلیف این بدبخت دندون شکسته تو این مملکت چیه؟ یادم میاد قبل از اومدنم دکتر دندون پزشکم تو ایران 120 دلار ناقابل از من گرفت دندونمو پر کرد و بعد روکش. دندون و چشم جزو بیمه نیستن. ظاهرا اگه گذار کسی به این دو تا دکتر اینجا بیفته باید زندگیشو بده.
انتخابات شهرداری و شورای شهر کبک هم تموم شد و یک خانوم ایرانی برا اولین بار عضو شورای شهر مونترال شد. البته اینجا شهردار رو شورای شهر انتخاب نمیکنه بلکه هم شهردار و هم اعضای شورای شهر رو مردم انتخاب میکنن.
از زمستون هم هنوز خبری نیست و هوا خوب و آفتابی و تمیزه. البته شب گذشته کلی بارون داشتیم. پریروز هم بچه ها رو برداشتیم و همه گی با هم رفتیم آرایشگاه. دختره خنده خنده تر زد به موهامون برگشتیم خونه. تا من باشم پهلو آرایشگر دختر دیگه نرم.
فعلا فقط خبر نوشتم. تو پست آینده کمی از خودم و نظرم و احساسم مینویسم.

Tromper l'accent Québécois sur la chaine Téléquebec

۴ نظر:

Unknown گفت...

سلام

راستی کلاسهائی که الان شرکت میکنید استاد مربوطه دقیقا با همون لهجه کج و معوج کبکی تدریس میکنه ؟

و برای تکرار در کلاس هم از شما میخواد که کاملا طبق همون لهجه تکرار کنید؟

Unknown گفت...

اتفاقا منم هفته پیش رفتم پیش یه آرایشگر زن که البته کرد زبانه و فارسی میفهمه و به قدری گند زده که نمیشه هیچ کاریش بکنم!! در واقع یه طرف موهام بلند تر از اون طرفه!!

RS232 گفت...

سلام دوست من.
من حدود سه ساله که امریکا هستم و تازگیها یک وبلاگ درست کردم و نوشته هام رو گذاشتم توش. اگه دوست داشتید یک سری بهش بزنید.
http://natashagodwin.blogspot.com/

Mohaj Canada گفت...

نه قدیمی جان
تو کلاسها و دانشگاهها با لهجه و زبان آکادمیک صحبت میکنن. یعنی استاندارد. البته یک مقدار لهجه کبکی دارند ولی میشه صرف نظر کرد