۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

امتحان گواهینامه کانادا و وقایع اتفاقیه

سلام بر همه دوستان خوب و عزیز خودم
3 روز بود درگیر خوندن امتحان آئین نامه و بعدشم درست کردن یک پاورپوینت از خودم برا ارائه تو اینترویو بودم. امروز سرم خلوت شد.
اگه از خبرا جدید میخواین بدونین،
امروز کارت اقامت من آخرش رسید. قابش کردم زدم به دیوار (شوخی). راستش از شما چه پنهون از بس تو ایران کارا نامنظم بود و اگه چیزی گم و گور میشد بدبختیش با ما بود من طبق عادت صبرمو از دست دادم و تا یک چیزی دیر میاد بلافاصله زنگ میزنم، اونام در جواب میگن بابا صبر داشته باش، میاد. چه کنم هنوز فکر میکنم ایرانم میترسم گم و گور شه برا صدور مجدد تو بدبختی بیفتم.
خبر دیگه اینکه دیروز رفتم امتحان آئین نامه دادم، قبول شدم ولی از شما چه پنهون موقع امتحان هر لحظه ردی رو در یک قدمی خودم میدیدم. در مورد اینکه امتحان کجا و چطور برگزار میشه برید از وبلاگ تا ونکوور "دوست خوبم بالی" بخونید. آدرسش اینه
فقط بگم ساعت یک بهم وقت داده بودن، ساعت 4 همه چیز تموم شد. رسیدم اونجا دو تا ایرانی بعد از مدتها دیدم، یکیش همونجا میخواست ماشینشو بفروشه به من، اون یکی هم گفت هر دو تا کتابو خوندی دیگه؟ که دو دستی زدم تو سرم چون من یک کتاب خونده بودم و از کتاب دوم خبر نداشتم. از بالی (تا ونکوور) که برام سی دی سوالها آئین نامه رو زد و بهم داد خیلی تشکر میکنم خیلی کمک کرد، خدا خیرش بده. از لیلی خانوم و دوستان دیگه که آدرس لینک نمونه سوالها رو دادن بهم تشکر میکنم، خیلی کمک کرد. حدود 60 درصد و بیشتر از همون سوالها بود ولی بقیشو اگه از تجربه چند ساله رانندگی خودم استفاده نمیکردم نمیتونستم درست بزنم.
مثلا پرسیده بود اگه تو جاده تو سرعت زیاد لاستیکت بترکه چیکار میکنی؟ و 4 گزینه مراحلشو نوشته بود یا اگه احساس کنی چرخای جولو دارن لیز میخورن و منحرف میشن چیکار میکنی. اینارو با حفظ کردن نمیشد جواب داد یا باید کلاس میرفتی یا تجربه داشته باشی.
خدا هم خیلی کمک کرد. بعضی سوالهارو فقط احساس میکردم جواب درست اینه و شانسم همون درست بود. از 16 تای اول 2 تا غلط. 16 تای دوم (شناسایی علائم) 2 تا غلط و 32 تا مهارت رانندگی 4 تا غلط داشتم.
چیزی که برام جالب بود این بود که کسی که مامور باز کردن پرونده من بود همونجا هم پروندمو باز کرد و مدارکم رو چک کرد و فرمامو پر کرد، دستگاه آزمایش چشم هم پهلوش بود و چشامو آزمایش کرد، از من عکس گرفتن برا کارت و بعدش فرستادنم تو اتاق امتحان. فقط خیلی شلوغ بود و حدود یک ساعت و بیشتر باید تو صف وایمیستادیم. اتاق امتحان هم یک مونیتور بود و سوالها میومد روی اون و باید گزینه هارو انتخاب مبکردی، اگه غلط میشد همونجا برات چشمک میزد که غلط زدی و اعصاب آدمو میریخت بهم. غلطها از حد نصاب تو هر مرحله بگذره همونجا میگه بلند شو برو پی کارت. اینجا براحتی اگه طرف دو سه بار خلاف کنه بعضی وقتها هم یک خلاف گواهینامه رو میگیرن میندازن دور میگن برو از اول امتحان بده یکی دیگه بگیر. فقط تاریخ امتحان شهر منو انداخت وسط دسامبر خیلی دیره. تا اون موقع یکی دوبار ماشین برا یک روز کرایه میکنم هم بچه هارو میبرم بیرون هم تمرین میکنم.
خبر بعد امروز اینترویو کاری داشتم تو دانشگاه مونترال، حدود 1.5 ساعت طول کشید، یکی دو تا از استادا دانشکده پلی تکنیک اونجا بودن که داشتن یک تیم ارتباط با صنعت تشکیل میدادن تا پروژه های صنعتی رو تحقیق و اجرا کنن و انتقال تکنولوژی بدن. مشابه همون چیزی که این اواخر تو ایران کار میکردم. اولش که رفتم، دکتر گفت ما اینجا یک انستیتو تحقیقاتی هستیم و تو کانادا بهترین هستیم، حدود 50 میلیون دلار تجهیزات آزمایشگاهی داریم. راستش بعد که من از تیم خودمون و پروژه هایی که انستیتو ما تو ایران انجام میداد گفتم، گفت: البته ما تجربه شما (منظور انستیتوی ما در ایران) رو هنوز نداریم، شما پروژه ها خوبی داشتین، و دلمون میخواد اینجا با شما کار کنیم، راستش از حق نگذریم بدون داشتن 50 میلیون دلار تجهیزات، انجام پروژه های مشابه در ایران کمی هنر میخواد و ایشون فهمید. از من در مورد رنک دانشگاههای ایران پرسید، توضیح دادم. بعد بهش گفتم تبریک میگم یکی از دانشجوها ایرانیتون تو کنفرانس فلان در ایتالیا مقام اول رو کسب کرده. گفت آها خانوم فلانی رو میگی ، این طبیعیه اینجا هر 10 روز یکبار یکی از ایرانیا ازین مقاما میارن. واقعا بچه ها با استعدادی دارین. تو دلم گفتم آره حیف که دولتمون و مملکت خودمون لیاقت ندارن ازین استعدادها استفاده کنن و ما باید خبر موفقیتشونو تو خارج بشنویم. از من پرسید (البته بعد از اینترویو و سوالها تخصصی) چرا از ایران اومدی بیرون؟ تو دلم گفتم دیونگی، ولی به اون گفتم تنها و تنها اینکه در کشور ما عدالت وجود نداره. این جمله بعدی رو به اون نگفتم به شما میگم ، این اواخر دیگه خسته شده بودم از بس برا گرفتن کوچکترین حقم باید دچار تنش میشدم و باید برا افرادی سر خم میکردم که ... اصلا ولش کنید.
امشب هم کمی با اون استاد چت بازی کردیم و قرار شد با دانشگاه صحبتهاشو بکنه و بودجه و ایناش که جور شد و تیمش کامل شد خبرم کنه. منم کلاس زبانمو اگه شروع شد میرم فعلا، تا ببینم چی میشه.همینجوری کانکشنها ایجاد میشن.
راستی دیروز دوباره یک چک 400 دلاری از دولت کانادا دریافت کردیم ادامه اون 1100 دلار مبلغی که به حساب، بابت بچه ها ریخته بودن و نوشته بودن بابت دو ماهه و تا آخر جون ماهی 750 دلار میگیرین بعد از اون هم بر اساس درامدتون دوباره محاسبه میکنیم. مال دولت کبک هم هنوز نیومده. معمولا هر 3 ماه واریز میکنه.
دیگه اینکه من واقعا از خدا ممنونم، واقعا همیشه احساس میکنم که با منه. احساس میکنم بعضی از الهامها که بهم میشه مثلا اینکارو بکن، اینو بفرست، اونجا برو یا نرو از طرف اونه. ما که اینجا کسیو جز اون نداریم. غم غربت هم داره فشار میاره. ولی بازم خدا خوب خداییه. با اینکه من بنده خوبی براش نیستم، بازم تنهام نمیگذاره.
راستی بابا دخترا اینجام بد نیستنا. بعضی وقتا یک دیدی میزنیم. لامصب من نمیدونم چقدر خرج خودشون میکنن اینقدر سرحال و روبراه خودشونو نگه میدارن. شاید مال آب و هواست چمیدونم. مخصوصا وقتی داری از پله ها بالا میری واقعا نمیشه از دیدن مناظر روبرو از دختری که شلوار جین نصفه تنگ با چکمه بلند پوشیده و جولوت داره از پله ها میره بالا صرف نظر کرد. چمیدونم شاید من بی ظرفیتم. به اون دسته از پسرها که ایران هستن و همه چی براحتی در اختیارشونه بگم اینجا ازین خبرا نیست، باید تعطیلش کنید و فقط ببینید و حسرت بخورید. اینجا باید پول خرج کنید، تازه اگه خانومتون بویی ببره و به دولت شکایت کنه (البته با مدرک مستدل و عکس و پلیس مخفی و اینا) براحتی اموالتونو میگیرن میدن به خانوم بهتون میگن حالا بورو با همون یارو با جیب خالی و همت عالی.
بهر حال ایشالا خدا اول من بعد منحرفین رو به راه راست هدایت کنه.
تمام اینارو گفتم ولی هنوز میگم هیچ جا وطن آدم نمیشه.ایکاش همین الان پاسپورت کاناداییمونو میگرفتیمو برمیگشتیم ایران
قدم زدن تو خیابون ولیعصر تهران، دم میدون ولیعصر، خیابون چهارباغ اصفهان. آخ که دلم چقدررررررررر تنگ شده.
شهوت رسیدنم به کانادا تموم شد. اگه پاسپورتو میگرفتم برمیگشتم. کاری که بهرحال یکروزی باید بکنم.

۱۷ نظر:

Bye Bye Canada گفت...

شب بخیر مهندس

خوشحالم که قبول شدی و کار‌ها ردیفه.

ایشاالله پاسپورت رو میگیری و با خودم بر میگردیم :)

یک مو هم از این دولت گدای کانادا بکنیم غنیمت است.

خداحافظ كانادا

soolmaz گفت...

Salam .hamishe khabaraye khub ishala,
Vasam jalebe ,shoma ke az sharayete vatan narazi hastido,ta hodude ziyadi az ghavanino Sharayete ghorbat razi,
Chera be in zudi dam az bargasht mizanid? Durio deltangi be kenar
Shado piruz bashid

salam گفت...

وقتتون بخير اقاي مهاجر.چه عجب يه سري به اينجا زديد؟ناسلامتي ما منتظر پاسخهاي شما و شنيدن خبرهاي خوش هستيم.لطفا به سوالات من و مهربانو راجع به زبان پاسخ دهيد.من و همسرم از صميم قلب براتون آرزو موفقيت ميكنيم.موفقيت شما دلگرمي ماست در مسيري كه پيش گرفتيم.

Unknown گفت...

سلام مهندس
خيلي خوشحال شدم از خبرهايي كه داديد. اميدوارم هميشه موفق و خوشحال باشي.
در مورد دلتنگي هم بايد تحمل داشت.
راستي مهندس جواب سوالا رو كه پرسيدم نميديد ؟
مرسي

Mohaj Canada گفت...

سلام
شرمنده دیر جواب میدم.
بهمن جان من خودم رزومه فرستادم، دیدم کارشون با من یکیه، خیلی جاها فرستادم ولی ظاهرا دیر جواب میده.
------
سولماز خانوم، خوب چیکار کنم دلم تنگ میشه، برا فامیلام برا خانوادم برا خیابونا. شرایطو ولش کن ولی خدایی ایران بهتر ازینجا حال نمیده؟
------
سلام جان
زبان زبان زبان، انگلیسی ،انگلیسی، انگلیسی. میخواد کبک باشه یا جای دیگه. بچسبین انگلیسی یاد بگیرین که یاد نگیرین اینجا هزینه باید بکنین خیلی. فرانسه فقط در همون حدی که سفارتو پاس کنید. هر چی فرانستونو قوی کنید زبون کجو کوله کبکیها رو نمیفهمید. به حاج آقا هم سلام برسونید.
-----------
کسی نمیتونه پیام بگذاره ایمیل بده.
airkanata@yahoo.com

ناشناس گفت...

خيلي خيلي خيلي براتون خوشحالم و ممنون از جوابتون.

Unknown گفت...

سلام قربان...لینک این مطلب رو توی بالاترین خوندم...از اونجایی که منم یه مدته بد جور دلتنگ ایران و خانواده هستم اومدم ببینم چی نوشتید.

نمیدونم چرا همش آدم از یه طرف زور میزنه که زندگیشو توی خارج شکل بده و هر چی زندگیش بهتر میشه و زودتر شکل میگیره و موقعیت های خوب براش پیش میاد و جا میفته میلش به برگشتن بیشتر میشه!!
در مورد خدا هم خیلی موافقم!انگار اینجا بندگان مظلومی به نظر میایم!ایران اینقدر مظلومین زیادن که نوبت ما نمیرسیده :دی
موفق باشید

Bye Bye Canada گفت...

سلام مهندس جان

آقا این همه مثلاً از کانادا تعریف کردی این آخرش که حرف دلتو زادی گفتی‌ میخوام برگردم آتیش به جون این دلال‌های مهاجرت و کانادا مثبت نویسان انداختی.

حالا مدام میان میگن آخه چرا؟!

فعلا قربانت

خداحافظ كانادا

Sara H. گفت...

درود،
اميدوارم از حرفم ناراحت نشين ولى به نظرم يه كمى انتظاراتتون غير واقعى هست. يعنى شما واقعا انتظار داشتين بعد چند ماه اومدن به جامعه اى كه هيچ چيش شبيه جايى نيست كه توش 30 و خورده اى سال زندگى كردين، به همه چى رسيده باشين و همه چى زندگيتون از هر جهت عالى باشه؟
آدم وقتى مهاجرت مى كنه يه سرى چيزا رو از دست ميده و در عوض يه سرى چيزا رو به دست مياره، من كه احترام و قانون مندى و نظم اينجا رو با شرايط توو ايران عوض نمى كنم.
دل تنگى هاتون رو مى فهمم ولى شما كه همسر و بچه هاتون رو دارين، اگه تك و تنها مثل من مجبور بودين بار همه چى رو به دوش بكشين چه حالى داشتين؟
ازتون خواهش مى كنم به چيزايى كه دارين فكر كنين. باور كنين خيليا همين چيزايى كه شما به آسونى ازشون مى گذرين رو هم ندارن. به نظرم كه تا الان بد پيش نرفتين و اميدوارم روز به روز هم همه چى بهتر بشه!
آقاى خداحافظ كانادا، مهاجرت يه تجربه ى شخصى هست، يكى توش موفق ميشه و يكى نه. نميگم به بقيه اميد واهى بديم ولى اگه تجربه ى خودمون ناموفق بوده، دليلى نداره كه بخوايم براى بقيه موج منفى بفرستيم. بعدم دولت كانادا هر چى باشه از دولت ايران بهتره! مى دونم به دليل تجربه ى ناموفقتون دلتون پره ولى يه كمى انصاف هم بد چيزى نيست!!! واقعا ما توو ايران كه مثلا سرزمين آبا و اجداديمون حساب ميشه يه ذره از حق و حقوقى كه توو جايى مثل كانادا هنوز نرسيده به آدما ميدن، رو داريم؟ كجا توو ايران انسان ها فقط به دليل "انسان بودن" بهشون احترام گذاشته ميشه؟ كجا توو ايران تو حق دارى متفاوت باشى و جورى كه خودت مى خواى زندگى كنى، بدون اينكه خودت و شخصيتت زير سوال بره؟ انصاف هم بد نيس واقعا!

Bye Bye Canada گفت...

سلام مهندس جان چی‌ گفتم؟

خوبی‌ این کانادا مثبت نویس‌ها اینه که اصولا حرف خودشون رو می‌‌زنند و کاری به واقعیت و این قبیل مسائل ندارن.

حالا خوبه همش از کانادا تعریف کردی بازم میان میگن غیر واقعی‌ هستید!

سارا خانم حواستون باشه که اگه دولت کانادا بفهمه زیاد انرژی مثبت از خودتون در کردین میاد مالیتشو(GST + PST) ازتون میگیره. مراقب باشید خلاصه :)

خداحافظ كانادا

Mohaj Canada گفت...

حامدجان حق با شماست، معمولا همیشه اینطوریه، چیزی بدست میاری و چیز دیگه از دست میدی. بهرحال من میگم اگه آدم قراره بیاد هر چی زودتر بیاد بهتره.
سارا خانوم عزیز، ممنون که کلی وقت گذاشتی، وقتی ایران بودم همه میگفتن تنهایی برو زندگی درست کن و کار پیدا کن و بعد بچه هارو ببر، من گفتم نه ما همه جا با هم میریم. قراره سختی بکشیم با هم میکشیم. من بدون اونا نمیتونستم اینجا دوام بیارم. بچه های من انگیزه من برای موندن در اینجا هستن. گاهیم غری میزنم از روی دلتنگیه و الا این کاملا مسلمه که دولت کانادا از سیستم مدیریت ایران خیلی بهتر و دقیقتر و مهمتر از همه عادل تره. اینارو باید تو یک پست جدا بنویسم. ولی بهرحال اگه غری میزنم از از احساسم ناشی میشه نه خوب بودن یا بد بودن چیزی.

Sara H. گفت...

آقاى خداحافظ، من واقعيات رو نگفتم؟ نگفتم دلتنگى طبيعيه و من حال مهاجر رو مى فهمم؟ نگفتم جا افتادن توو جايى كه شبيه ايران نيست آسون نيست؟ قصد بحث ندارم، هيچ جا هم بهشت نيست، ولى لطفا به خاطر تجربه ى منفى خودتون روحيه بقيه رو تضعيف نكنين. در ضمن من ترجيح ميدم ماليات بدم ولى باهام مثل يه انسان رفتار بشه، به خاطر راه افتادن كارم جلو هر كسى سر خم نكنم، حق حرف زدن و مخالفت كردن داشته باشم، حكومت توو زندگيم سر نكشه و برا همه چيزش تعيين تكليف نكنه و خيلى چيزاى ديگه كه خودتون مى دونين.
آقاى مهاجر، كار خوبى كردين كه تنهايى نيومدين. اين دلتنگى ها هم عادى هست و مخصوصا وقتى تازه وارد باشين بيشتر اذيت مى كنه. منظورم از اون حرفا بيشتر اين بود كه اگه بخواين همش به دلتنگياتون فكر كنين، اون وقت زندگى برا خودتون سخت ميشه. براتون آرزوى موفقيت مى كنم و اميدوارم بهترين ها براتون به زودى زود اتفاق بيفته. :)

Unknown گفت...

بسیار عالی. امیدوارم که بقیه کارها هم یکی بعد از دیگری درست بشه. همه ما این روزگار را داشتیم و دوران پر اضطرابی را اوائل داشتیم. من خودم اول که اومده بودم همش به خونمون و به کارم فکر می کردم و فکر می کردم که دیگه من کاری نخواهم داشت و یا خونه ای . ولی خیلی زود همه چیز رو به راه شد. این یک روند طبیعی است و برای همه مهاجرین اتفاق افتاده است. راستی یکی از چیزایی که اینجا همه ایرانی ها یادشون میوفته رفتاری بوده که ما ایرانی ها با افغانی ها که هم زبان و هم دین ما بودند در ایران داشته و داریم.
خوب و خوش باشید.

Bye Bye Canada گفت...

سارا خان

م اگه کسی‌ الکی‌ از کانادا تعریف کنه اسمش میشه انرژی مثبت (هر چند این انرژی مثبت و منفی‌ و ... خودش یه جور کلاهبرداری مدرن هستش) ولی‌ اگه کسی‌ از مشکلات مهاجران و واقعیت‌های زندگی‌ تو کانادا بگه میشه تضعیف روحیه؟

یعنی‌ خوبه همه "بعد" از آمدن به اینجا بد از هزار امید و آرزو و از دست دادن زندگی‌ شن تازه بفهمن چه کلاهی سرشان رفته؟

خوبه مهندس یک صفحه قربون صدقه کانادا رفت بعد در انتها ۲ خط حرف دلش روغ نوشت که می‌‌خوام برگردم و باز اینطوری به شما دوستان بر می‌‌خوره.

امیدوارم تا "آخر" عمرتون تو کانادای مورد علاقه تون بمونید و زندگی‌ کنید (جدی میگم، قصدم نفرین نبود!)

خداحافظ كانادا

Sara H. گفت...

باهاتون موافقم، واقعيات بايد گفته بشه. كانادا بهشت نيست، اينجا هم مشكلات خودش رو داره و مهاجرت هر كسى رو خوشبخت نمى كنه لزوما. مثلا كسى كه وابستگى شديد خوانوادگى داره و مدل زندگيشون توو ايران جورى بوده كه هر روز خونه شون پر و خالى از مهمون مى شده، نمى تونه اينجا دووم بياره. كسى هم اگه از روى هوا و هوس و بدون داشتن يه ديد كلى پاشه بياد اينجا، هم خيلى ضربه مى خوره، هم احتمالا شبيه شما ميشه.
من از كانادا الكى تعريف نكردم. واقعيات رو گفتم. هر كى هم كه بخواد تنها بر اساس حرفاى من يا شما تصميم به اومدن يا نيومدن بگيره، بايد كلا توو سيستم تصميم گيريش يه تجديدنظرى بكنه.
من دارم ميگم درست نيست روحيه ى كسى كه اومده اينجا و تازه اول كار هست رو به خاطر تجربه ى بد خودمون خراب كنيم (منظورم آقاى مهاجر هست). شما كه همه رو متهم مى كنين به اينكه فقط حرف خودشون رو مى زنن، چرا حرف منو درست نمى خونين. كى گفته كه اون چهار خط آخر اين پست باعث شده به من بربخوره؟ مگه من سخنگوى دولت كانادا هستم كه بخواد بهم بربخوره؟ من گفتم روحيه ات رو خراب نكن آقاى مهاجر (باور ندارى برو يه دور ديگه حرفام رو بخون).

Vahid گفت...

مهندس جان،

راستی اون ورک شاپ در مکگیل رو تونستی بری؟ اگه رفتی چه خبر بود؟

shahram گفت...

سلام به مهندس برق و بقیه دوستان

من یه چند وقتیه این وبلاگ رو می خونم ولی خیلی برام جالبه که علت این همه جنگ و دعوا چیه....
فکر می کنم بخاطر مسائل فرهنگی ماست .. سالهاست که مارو عادت دادن دیجیتال باشیم یعنی یا یک یا صفر و این بلای جون ما شده ...
1- هرکسی نظری داره باید بهش احترام گذاشت
2- کانادا قانون خودش رو داره کسی که میاد اینجا باید مطیع قانون اینجا باشه
3- هرکسی ممکنه بعضی حرفاش درست باشه بعضی حرفاش غلط اصلا همه ما اشتباه می کنیم ... نباید فکر کنیم هر حرفی رو که الف زد قطعا درسته و هر حرفی رو ب زد قطعا غلطه
4- کانادا یه کشوره که نمی تونه خوب یا بد مطلق باشه ... هرکسی از نقطه نظر خودش باید به اونجا نگاه کنه
5- صاحب یک وبلاگ حق داره نظراتشو اعلام کنه اصلا وبلاگ یعنی همین ... این عین آزادیه حالا می تونه دنبال مذهب باشه یا علاقمند به کانادا باشه یا هرچیز دیگه