۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

اوضاع خوبه ولی ...

اوضاع الحمدلله خوبه. تنها غصه ما دوری از ایران است و بس.
دست تقدیر چه بازیهایی که با آدم نمیکنه. تا سه سال پیش اصلا به فکرم خطور نمیکرد که بعد از اینهمه سال دوباره درس رو شروع کنم. ولی وقتی اینجا اومدم دیدم برای موفقیت در آمریکای شمالی داشتن یک مدرک از اینجا لازمه.  شانس من هم دکترای خودم رو با استادی شروع کردم که به سبب اخلاق بدش و سختگیریش حدود 50 درصد از دانشجوهاش یکسال بعد از شروع انصراف میدادن. با خودم عهد کردم که صبر داشته باشم و مطابق عادت ایران بیجهت اعتراض نکنم و سعی کنم کارم رو انجام بدم. صبرم هم تا اینجا جواب داده. این آقا من رو با شرکت "بلک بری" آشنا کرد که ضمن دکترا چند ماهی رو اونجا کار کردم و کانکشنهای خوبی تونستم اونجا پیدا کنم. چند روز پیش هم منو صدا کرد و گفت دکترای تو از نظر من تموم شده است ولی طبق قوانین دانشگاه نمیتونم تورو زودتر از 3 تا 3.5 سال فارغ التحصیل کنم( دکترا در آمریکای شمالی بطور معمول 4 تا 5 سال طول میکشه) به من گفت میدونم خانواده داری و باید زودتر کار پردرآمدی واسه خودت پیدا کنی بنابر این سعی میکنم حداکثر 3.5 ساله فارغ التحصیلت کنم. اگه فکری هم توسرت داری شرکت ما هست میتونیم تورو شریک کنیم و با هم کار کنیم دانشگاه هم حمایت میکنه.  راستش این آقا بیشتر از خودم به من اعتقاد داره.
چند روز پیش دایرکتور دپارتمان به من زنگ زد و گفت فلانی که اون هم ایرانی هست رو میشناسی؟ گفتم آره چی شده؟ گفت از مرز آمریکا تماس گرفتن که الان اینجاست و میخواستن کانفیرم کنن که دانشجوی دانشگاه ماست. بیچاره فکر کرده بود که این آقای دانشجوی ایرانی که هنوز اقامت دائم کانادا رو هم نداشته رفته تو مرز آمریکا که بنا به علتی به آمریکا سفر کنه و اونجا گرفتنش. تمام دانشگاه رو بسیج کرده بود و داشت نامه به وزارت امور خارجه کانادا مینوشت که برن و این دانشجو رو از اون مخمصه درش بیارن. بعدا فهمید که سوء تفاهم بوده و تلفن از مرز فقط به جهت کانفیرمیشن بوده. این کار دانشگاه قابل تقدیر بود. من  و بقیه ایرانیها از احساس مسئولیت دانشگاه تشکر کردیم.  هر چند ماه یکبار نامه ای به دانشجویان ایرانی ارسال میشه که با توجه به مشکلات  دیپلماتیک بین ایران و کانادا و ممنوعیت ارسال و دریافت پول، اگه هر کس مشکل خاصی داره با دانشگاه درمیون بذاره تا راه حلی براش پیدا کنن و ... راستی یادم رفت، دو هفته پیش رفتم و قسم مهندسی خوردم و لوح و حلقه مهندسی خودم رو تحویل گرفتم. تو آمریکا و کانادا طبق یک سنت رسمه که کسی که مهندس میشه یک قسم مهندسی میخوره و یک حلقه بهش میدن که باید در انگشت کوچیک اون دستی که امضا میکنه بندازه.
همه این حرفهارو گفتم ولی بازم میگم تنها چیزی که اینجا آزارمون میده دوری از ایرانه و بس.
 

هیچ نظری موجود نیست: