۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

شروع فصل دوم

باید اقرار کنم که کلی از پیامهای شما انرژی گرفتم. بدون این پیامها شاید انگیزه زیادی برای ادامه نداشتم. خیلی چیزها رو فهمیدم و یکیش این بود که این وبلاگ بیش از اون چیزی که من فکر میکردم خواننده داره. الان فهمیدم حداقل 300 نفر در روز بطور غیر مستقیم علاوه بر آمار 500 نفری که من داشتم، از طریق شبکه های دیگه نظیر گوگل و ... وبلاگ رو تعقیب میکنند و باید اقرار کنم که اطلاعی نداشتم. این وظیفه منو خیلی سنگینتر میکنه.
در پیامهای گذاشته شده حداقل 95% از شما لطف داشتید و خواهان ادامه وبلاگ شدید.
نکته ای که کمی منو متعجب کرد این بود که خیلی از منتقدین در مورد درخواست نظرخواهی من، "نظر" رو با کامنت و حتی سوال اشتباه گرفتن و در جواب اینکه من "نظر" خواستم جواب دادن که ما "سوال" میکنیم و تو جواب نمیدی و بنابر این کامنت نمیگذاریم. راستش علاوه بر نوشتن متون این وبلاگ، من بسکه سوال جواب میدم دیگه اشباع از سوال شدم حداقل هفته ای 50 سوال. البته نه اینجا بلکه در ایمیلی که دادم و در وبلاگ هم موجوده. من در مورد نظر صحبت کردم. لازم نیست یادآوری کنم "نظر" یعنی نقد مطلب گذاشته شده از دید خواننده. نه سوال غیر مرتبط و نه کامنت و نه چیز دیگه. نظر مرتبط با متن گذاشته شده میتونه مکمل متن باشه و اطلاعات ناقص متن رو تکمیل کنه. وظیفه من گذاشتن یک سری اطلاعات اولیه و تحریک فکر خواننده است و اگر خوانندگان این اطلاعات رو تکمیل کنند و با هم تعامل داشته باشند میتونه مفید باشه، اگه غیر از این باشه اون ورودی و خروجی که من انتظار دارم رو نمیده. بهر حال سوالی هم در اینجا پرسیده میشه اگه من ببینم سوالی عمومی هست یک پست براش میگذارم.
ولی راستشو بخواین جواب خیلی از سوالها با یک سرچ ساده و رفتن به سایت مرتبط به سادگی بدست میاد. اینکه سایت به زبان انگلیسی یا فرانسه هست و ما نمیتونیم بخونیم عذر بدتر از گناهه. شما پا در راهی گذاشتید که اگه حداقل نیازهای لازم برای اون راه رو تامین نکنید و کمی هم غیرت ایرانی داشته باشید وارد سرزمینی خواهید شد که براتون به جهنم بدل خواهد شد. نمیخوام امید الکی بهتون بدم دارم واقعیت رو بهتون میگم برای اینکه نمیخوام وارد اینجا بشید و کم کم منفعل بشید و در نهایت کل آرزوتون فدا کردن خودتون به بهای پیشرفت فرزندانتون خلاصه بشه. نمیخوام تو قطار مترو که نشستید با اینکه دور تا دورتون مردم شاد و خندان مشغول صحبت هستند شما احساس غربت و تنهایی کنید. نمیخوام در اینجا به ایران و ایرانی به چشم یک جهان سومی دیگه که کانادا براش بهشته نگاه بشه. برای این مردم چیزهایی که شما اونجا داشتید و گذاشتید و اومدید قابل تصور نیست.
برای این مردم مهمانیهای خانوادگی و مجللی که یک ایرانی در فضای گرم و صمیمی برگزار میکنه قابل تصور نیست. این مردم هرگز غذاهای خوشمزه ای که سفره های ایرانیان رو هر روز رنگین میکنه هرگز نچشیدن و اگر فقط یکیش رو بچشن عاشقش میشن و دربدر بدنبال یک مغازه یا رستوران ایرانی میگردند. برای این مردمی که حداقل 12 ساعت در صف طویل اورژانس میمونن تا دکتری قهوه بدست با حالت مسخره بیاد ویزیتشون کنه قابل تصور نیست که ما از کشوری میایم که اگه یک ساعت در مطب دکتر و یا نیم ساعت در اورژانس بیمارستان کشور خودمون منتظر بمونیم چه الم شنگه ای که به پا نمیکنیم. خلاصه من اصلا دوست ندارم که یک ایرانی با غرور وارد این کشور میشه در همون ابتدا فقط برای اینکه ملزومات اولیه این سفر رو تدارک ندیده غرورش بشکنه.
اومدن به کانادا یعنی یک سابقه کار ساده، ارائه مدرک تحصیلی که الان دیگه تو دست هر کی چند تاش پیدا میشه بعلاوه پرکردن دو سه تا فرم و یک مصاحبه الکی به زبان فرانسه با سوالات تکراری که دست همه هست و انتظار... به همین سادگی. همونطور که قبلا هم گفتم این یعنی تازه رسیدن به پای کوه با اتومبیل و حالا باید پیاده شید و کوهنوردی کنید. ازینجا ببعد برد رو کسانی میکنند که از قبل خودشون رو برای این کوهنوردی مهیا کرده باشند و با برنامه و نظم پیش برن.

۱۷ نظر:

کیت گفت...

سلام ممنون از دلسوزیتون!!
کاملا موافقم.ادامه بدید.ما منتظر پستای خوبتون هستیم...........

مژگان گفت...

سلام.ممنون ازلطفتون.اگرامكان دارد آن پستي كه در مورد انتخاب زندگي در كبك ،اگر زمان به عقب برگردد را بنويسيد،خيلي مشتاقم نظرشما را بدونم.

پروشات گفت...

بسيار خوشحالم كه ادامه ميديد... ما به راهنماي راه‌بلد كوهنورد احتياج داريم

مجید گفت...

سلام دکتر مهندس عزیز

خوشحالم که مجددا آپدیت شدن وبلاگت رو رویت کردم.

بر روی چشم، از این به بعد برای نوشته هات نظر هم می دم، هر چند که شروعش با کمی بدبینی تو نوشته هام همراه باشه چون همیشه یه خورده از اول عینکش رو چشممه.

ناشناس گفت...

سلام
منم با پروشات موافقم.

مرسی
نازنین

ناشناس گفت...

خیلی خوشحالم که ادامه میدید..ما نیازمند راهنماییهای شما هستیم..مرسی

بیژن گفت...

سپاسگزاریم از این پست بجا و سنجیده...
اونایی که از الان نمیتونن سایتایی به زبان انگلیسی و فرانسه بخونن و انتظار دارن که ترجمه فارسیشو گیر بیارن همین الان بهتره بدونن که پاشون رسید به کانادا منزوی میشن و خیلی زود بر میگردن دست از پا دراز تر و با خجالت که چی ... نتونستن دو کلمه زبان یاد بگیرن ویا نخواستن به خودشون زحمت بدن و فکر کردن میرن تو محیط یاد میگیرن... به همین خیال باشن... این که میبینین چینی ها تو واشنگتن و یا تورنتو و ... محله دارن بخاطر جمعیت زیادشونه که همونا هم برای ارتباط برقرار کردن مشکل دارن و یه عده پیدا میشن از این ضعفشون سو استفاده میکنن.
نمونه بارز کسی که هنوز حاضر نشده فرمهاشو پر کنه و بفرسته من هستم چرا که دو عامل مهم برای کوهنوردی نیاز هست : 1- پول کافی 2-دانش زبان کافی
اگر کسی نمیتونه با خودش 20 هزار تا ببره ، بیخیال شه و اگر کسی فرانسه که هیچ ، زبان انگلیسی در حد دیپلم دبیرستان هم بلد نیست باز هم بیخیال شه.
مهندس جون من و همسرم و دخترم پانته آ خانم یک ساله مخلص مرام و معرفتتیم و به امید دیدار در مونترآل

بیژن گفت...

مهندس جون یه نکته دیگه هم بگم در تایید تشابه شما با کوهنوردی و اینکه اگر کسی با پشتوانه خوبی چه از نظر مالی و چه از نظر دانش زبان پاش برسه کانادا ، کوهی که روبروش هست در حد تپه ای هست که بزودی موفق میشه فتحش کنه و در غیر ایتصورت قله دماوند که سهله قله ای که باید فتح کنه همون قله اورسته.
تحصیلات و تخصص چیزیه که به نظر من اهمیتش کمتره نسبت به اون دوتای دیگه

موفق باشید

نیما گفت...

سلام
خیلی خیلی خوشحالم که کما کان میتونم از وبلاگتون - به روز - استفاده کنم.
و ممنونم از اینکه من رو با چاله و چوله های این راه آشنا می کنید.
سپاس

ناشناس گفت...

برای این مردم چیزهایی که شما اونجا داشتید و گذاشتید و اومدید قابل تصور نیست.جمله کلیدی و فابل توجه مهاجران بخت برگشته

شادی گفت...

سلام
میگم آقای مهاجر
نظر من کو؟
هرچی توی پست قبلی میگردم نیست.
:(((
به هر حال خوشحالم که ادامه میدید.ولی نظر من کو؟؟؟

گلاریو گفت...

سلام مهندس عزیز،
خوشحالم که هنوز میشه کسایی رو پیدا کرد که با زندگی جدی برخورد میکنند.
همیشه منتظر تحلیل های واقع بینانه ات هستیم.

موفق باشی
گلاریو

گلاریو گفت...

ببخشید فراموش کردم، از توجه شما به وبلاگم بسیار متشکرم. منتظر نظرات شما هستم.

امینه گفت...

سلام
ممنون که می نویسید. گرچه همیشه انتقاداتی وجود داره ولی این وبلاگ جزء کم خطاترین وبلاگها درمورد مهاجرته. جایی که سعی میشه دور از احساسات اطلاعات منطقی به خواننده هاش بده و خوب جاهای هم که برداشت شخصیه هرکس میتونه بیاد و نظرشو بگه.
من میخوام یه نکته به قضیه زبان بلد بودن اضافه کنم. مخصوصا برای اونهایی که میان ایالت کبک. وقتی وارد این کشور میشیم ممکنه زبانمون درحدی باشه که گلیم خودمون رو از آب بکشیم و حتی باهاش سر کار بریم و شاید کارمون طوری باشه که نیازی به پیشرفت بیشتر در زبان ضروری به نظر نرسه. اما اینجا مساله ای پیش میاد برای ماها که بچه داریم. بچه های ما به مدرسه ای میرن که به زبان مادریشون نیست و بعد از مدتی میبینین دیگه چیزی از حرفهاشون نمی فهمین. اگه توی ایران باید حواست می بود که اصطلاحات عامیانه بچه ها رو یاد بگیری تا ارتباطت با بچه ت قطع نشه، اینجا به طور جدی توصیه می کنم زبان رو قوی کنین تا بچه هاتون رو از دست ندین. در واقع ارتباط با اونها رو. اگه فکر می کنی انگلیسیت خوبه فرانسه رو بی خیال ولی بچه ت داره تو مدرسه فرانسه حرف میزنه ممکنه بعد یه مدت حرفی رو ازش بشنوی که نفهمی و با افتخار بگی زبانش از من هم بهتره. ولی بدون که این افتخار نداره. ما باید کاری کنیم که بچه هامون به ما افتخار کنن و احساس غرور کنن از داشتن چنین پدر و مادری. خلاصه اینکه زبان یاد گرفتن نباید آنی باشه بلکه دنباله داره.
ببخشید خیلی بلند بالا نوشتم.
ممنون

نسیم گفت...

وبلاگ شما از نظر من خیلی منطقی و مختصر و مفیده.2 -3 باری هم که ایمیل زدم جواب ازتون جواب گرفتم.گرچه بعضی وقتها احساس من اینه که شما غرورتون رو به وبلاگتون منتقل میکنید که شایداز نظر خواننده ای مثل من خوشایند نباشه.هرچند دلیلی نداره ادم شخصیتش رو بخاطر یک وبلاگ پنهان کنه یا اینکه بخواد خوشایند دیگران بنویسه.

علیرضا گفت...

سلام
لطفا شما جلو بیافتید ما هم پشت سر تون می آییم.
نگران نباش ما پشت شما هستیم

Zahra.s گفت...

دينگ