۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

جایی را میشناسم که در آن رئیس بودن دلیل بر شایسته بودن نیست

امروز خیلی خیلی سرم شلوغ بود،  صبح رفتم دانشگاه و ازونجا با استادم (دیگه کم کم باید بگم استاد) و چند تا از همکارام رفتیم به یک کنفرانس که تو دانشگاه شربروک در زمینه مایکرویو و مدارات RF برگزار شده بود. تعدادمون زیاد نبود شاید 30 نفر از سرتاسر کبک و یکی دو نفر هم از دانشگاه واترلو و جاهای دیگه. استادم خیلی اصرار داره که من طریقه خوب پرزنت کردن به زبان انگلیسی رو یاد بگیرم بنابراین منو راهنمایی میکنه و تو بعضی ازین کنفرانسها همراه خودش میبره و نقاط ضعفمو بهم یادآوری میکنه. همیشه بهم میگه باید روی کانسپت تکیه کنی، کانسپت باید شفاف باشه مثل کریستال و از نوشتن متن بر روی اسلاید پرهیز کن چون حوصله سربر و خواب آوره و سعی کن با دیاگرام و شکل و فرمول کانسپت رو بفهمونی. شاید نا حالا 20 تا داکیومنت درمورد طریقه پرزنت کردن و نوشتن مقاله و همچنین نوشتن کتاب برام فرستاده. واقعا برام و برای اینکه پیشرفت کنم انرژی میذاره. گاهی از خودم میپرسم من با اینهمه نقطه ضعف، چرا این باید این همه وقت و انرژی و پولشو برام هزینه کنه؟! خودش کم آدمی نیست در زمینه مایکرویو و موج، اگه بگم جزو 20 نفر استاد و دانشمند اول جهانه اصلا غلو نکردم. همه میشناسنش. خلاصه این هم تقدیر بود ما سر راه هم قرار بگیریم. حالا چرا باید بهش کم کم بگم استاد؟ برا اینکه بهم اصرار میکنه که ادامه تحصیل بدم و دکترا بگیرم. بهم گفته همینقدر حقوقی که الان میگیرم برام حفظ میکنه و تازه برای لونوبورس هم میتونم اقدام کنم. فقط من یکم مشکوکم و به دلائل شخصی، هنوز در مورد این قضیه تصمیم قطعی نگرفتم. 
داشتم میگفتم خیلی ازین کنفرانس لذت بردم. هر چی اینجا میمونم بیشتر دلیل پیشرفتهای اساسی اینها رو نسبت به خودمون میفهمم.
دو خصوصیت اساسی اینجا که باعث پیشرفت شده
1) نظم و نظم و نظم و باز هم نظم
2) اهمیت به علم و دانش و صرف بودجه های کلان برای علم
هر چقدر پروژه های درسی و تحصیلی در کشور ما فقط جنبه رفع تکلیف دارند و بیشتر یا کپی از تحقیقات قدیمیتر اینور هست و بدرد صنعت و مملکت نمیخوره و به جنبه های تبلیغاتیش بیشتر از استفاده مفید اهمیت داده میشه.  اینور پروژه هایی تعریف میشه که هرکدومش یک گرهی از بخشی باز میکنه.
یکی از کسانی که در این کنفرانس صحبت کرد و کارهای خودشو پرزنت کرد، پروفسور رافت منصور از دانشگاه واترلو بود، مردی در حدود بالای پنجاه و جا افتاده و چقدر خاکی، مثل همه آدمهای مهم اینور. یکی از کارهایی که با دانشجوهاش انجام داده ساخت یک سیستم کوچک برای کنترل بیماری پارکینسون بود. این دستگاه دارای یک الکترود باریک بود که در مغز کار گذاشته میشد بطوریکه تا ریشه مغز فرو میره و با روش خاصی امواج گیگاهرتز رو در مغز منتشر میکنه وباعث تحریک نرونهای مغز و ارتباط اونها باهمدیگه و هماهنگ شدن کار مغز میشه. بعد از توضیح بر روی دستگاه و نحوه ساخت، یک فیلمی رو نشون داد که واقعا تاثیرگذار بود، جوونی که در سن 18 سالگی دچار بیماری پارکینسون بسیار پیشرفته شده بود بطوریکه حتی نمیتونست یک لیوان آب رو بمدت 5 ثانیه دستش بگیره بعد از عمل جراحی و کارگذاشتن این الکترود با یک آدم معمولی فرقی نداشت و براحتی راه میرفت. خیلی تاثیرگذار بود. این یکی از پروژهای تحصیلی دانشجویان اینوره.
یکی از دلایل پیشرفت اینها اینه که اساتیدشون مثل بیشتر اساتید دانشگاههای ما بخور و بخواب ندارند.
دانشگاه بابت اسکولارشیپ دانشجویان به استاد پول زیادی نمیده و اونها مجبورا اکثر این پول رو از صنایع جذب کنند برای همین هم در ارتباط تنگاتنگ با صنعت هستند و ازونها پروژه میگیرند و در عوض صنعت هم هزینه هارو بر عهده میگیرند.
پس استادی که فعال نباشه نمیتونه از صنعت بودجه جذب کنه و اگه بودجه جذب نکنه نمیتونه اسکولارشیپ بده و دانشجو بگیره و وقتی کمتر دانشجو بگیره یعنی مقاله کمتر، تولید علم کمتر که بعد از مدتی دانشگاه به این استاد اخطار میده و اگه وضع بدین منوال باقی بمونه اخراج میشه به همین راحتی. با این روشه که اینها تونستن ارتباط صنعت با دانشگاه رو برقرار کنند و به یک کشور پیشرفته تبدیل بشند.
چیز دیگه ای که من اینجا دیدم اینه که جوونهای اینور عادت زیادی به ادامه تحصیل ندارند و اکثرا بعد از لیسانس ترجیح میدن کار کنند. برای همین شاید 80% افراد دارای تحصیلات بالاتر از لیسانس دانشگاههای آمریکای شمالی از کشورهای جهان سوم هستند، و به جرئت میتونم بگم بیشترشون از کشورهای خاور میانه هستند یعنی، ایران، مصر، عراق، لبنان، سوریه و ... کشورهایی که دولتها در اونجا قدر اینها رو نمیدونند چون بیش از پیشرفت مملکت به اقتدار ظاهری خودشون فکر میکنند. پس اگه تا 5 سال دیگه دیدین بیشتر آدمهای مهم آمریکای شمالی از کشورهای خاورمیانه هستند اصلا تعجب نکنید.
یکی از دلایلی که امثال من اینجا هستیم میدونید چیه؟ تو ایران روسا اصلا فکر نمیکنند که کسی که زیر دستشونه شاید بتونه تو سرش مغز داشته باشه و در مواردی بهتر ازونا فکر کنه. اگه همچین اتفاقی بیفته، سعی میکنن این مسئله رو پنهان کنن و شاید بعدا به نام خودشون مطرح کنن. هیچوقت سعی نمیکردن اگه کسی استعدادی از خودش نشون داد تقویتش کنن. چون برای روسا استعداد زیردست یعنی تهدید، یعنی اینکه شاید یعد از مدتی جای منو بگیره. همینجاست که بحث تقلب و جعل مدرک و دزدیدن مقالات دیگران و ارائه کردن به نام خودشون مطرح میشه. چون شایسته سالاری حکمفرما نیست، چون طرف خودشم به این باور داره که لیاقت این پست و مقام رو نداره. خیلی از مصیبتهای مملکت از همینجا سر ما میاد. بالاترین شخص در یک سیستم لزوما شایسته ترین نیست بنابراین برای اینکه حوزه امنی برای خودش درست کنه افراد زیر دست خودشو از شایستگان انتخاب نمیکنه بلکه از سرسپردگان انتخاب میکنه و برای توجیه این مسئله هزار صغری و کبرا درست میکنه و امتیاز های الکی از خودش درست میکنه و همینجور تا پایینترین فرد سیستم این عدم شایسته سالاری ادامه خواهد داشت همچین روسایی برای اینکه بر سر کار بمونند باید خیلی از بودجه ها هزینه کنند چون باید سرسپردگان رو راضی نگه دارند و آخرش به همینجایی که هستیم میرسیم.
من هنوز پام اینور نرسیده، یکبار دهنم باز شد و راه حلی رو برای یک مسئله فنی گفتم که به نظر خودم مهم نبود ولی برای اینها مهم بود. مقاله ای برای یکی از کنفرانسها در ژاپن دادند و اسم من رو هم بعنوان یکی از افراد شریک در این مقاله نوشتند و الان هم برای حل برخی از مسائل میخوان ازین راه حل استفاده کنند و باز هم میخوان اسم من رو در مقاله های خودشون بنویسند. جوری که خودمم شرمنده میشم گاهی. اگه این پیشنهاد رو تو کشورم میدادم شاید یا توجهی نمیشد و یا اینکه منو از یک بخش به بخش دیگه منتقل میکردند که موی دماغشون نشم. اینه فرق آمریکای جهانخوار و کشورهای جهان سوم.
تازه ازم قول گرفته اند که این طرحم رو تا حدود یک ماه دیگه بصورت ساده بسازم تا پاتنت کنند، پاتنت یک چیزی مثل کپی رایت هست برای طرحهای فنی. شما طرح میدی یک نمونه از طرح رو هم میسازی و ثبت میکنی. ازون به بعد هر کی بخواد از طرح شما استفاده کنه باید سهم شمارو بده و بعد اجازه داره استفاده کنه وگرنه با قانون طرفه. ثبت پاتنت حدود 10 تا 15 هزار دلار هزینه داره که دانشگاه و استاد هزینشو میده ولی در عوض شریک پاتنت میشه. کارم سخت شد، چون ماه دیگه از شرکت ریم میان تا کارهای مارو ببینند و بهمون کمک مالی بکنند، درمورد شرکت ریم بگم که یک شرکت تحقیقاتیه و یکی از کارهاشون موبایل بلاک بری هست که تو دست هر کدوم از ساکنین آمریکای شمالی یکی پیدا میشه. استادم از این میترسه که قبل از اینکه طرح رو پاتنت کنیم مطرح کنیم و اونها ازش استفاده کنند. بنابراین فشار رو روم گذاشته که اول ثبت کنیم بعد مطرح کنیم و ازشون بودجه بگیریم.
اینجا همه محاسبات بر اساس معادلات Win-Win هست بر عکس مملکت من بر اساس برد و باخت. تو مملکت من برای اینکه یکی پیروز بشه باید یکی ببازه. برای اینکه یکی بمونه باید یکی بره به هر قیمتی. اینه فرق دیگه ما با اینها.
بحث طولانی شد، ساعت شش هم کنفرانس تموم شد و من در کالج سیسکو امتحان ترم دوم سیسکو رو داشتم، که طی سه روز سه امتحان عملی و یک امتحان کلاسی و یک امتحان آنلاین بود که اونم تموم شد و فعلا تا اول سپتامبر و شروع ترم جدید از دستش راحتم و میتونم فقط به پروژه های کاریم برسم.
یک چیزی رو میخواستم خیلی وقته بگم یادم میرفت، الان که روزا بلنده و داره هی بلندتر میشه اگه شب مثلا ساعت 11 یا 12 در هوای صاف برید بیرون، میبینید هوا روشنه، یک چیزی مثل ساعت دم سپیده در ایران. یعنی از وسط بهار تا وسط تابستون همین برنامه است، خوب دلیلش اینه که اینجا کمی به قطب نزدیکتریم. به این مسئله توجه کنید که در قطب شش ماه سال شب و شش ماه سال روز هست. در اینجا هم شش ماه سال ما روز کامل نداریم، شش ماه سال هم شب کامل نداریم.البته باید دقت کرد تا متوجه شد.

۱۳ نظر:

Unknown گفت...

سلام

مثل همیشه واقع بین روان و کاربردی

محمد از نارمک گفت...

سلام
مطالب مفید و زیبای شما و تحلیلهای منطقی و صادقانه شما برای بنده خیلی مفید است و از اینکه توانسته اید در ابتدای ورود با دادن ایده ای خلاقانه مقدمات ثبت پتنت را فراهم کنید به شما تبریک میگویم و موفقیتهای بیشتری برای شما و همسر و فرزندانتان آرزومندم

ناشناس گفت...

سلام.آقا چشم من که از کاسه در اومد تا این پست را خوندم. همون تم قبلی بهتر نبود؟

Unknown گفت...

سلام به همه دوستان و خصوصا مهاجر جان
پست خیلی قشنگی بود. دستت درد نکنه.
راستی این کامنت قبلی من جالب بود. دیگه این وکیلک ها (وکیل قلابی) اینقدر کفگیرشون به ته دیگ خورده که میان تو وبلاگها برای خودشون تبلیغ میذارن که بیایید پول بدید به ما تا براتون 2 تا فرم پر کنیم.
مهاجر عزیز کمی در مورد کپی رایت و ثبت سایت اینترنتی هم میتونی اطلاعات بگیری. کلا گرفتن کپی رایت و یا trade به چه صورت هست و چجوری ازش محافظت میشه؟ آیا کانادا هم مثل آمریکا مرکز خاصی برای این منظور داره؟

ممنون.

ناشناس گفت...

سلام
دو تا پست اخيرت رو با هم خوندم و فقط ميتونم بگم خيلي خوشحالم كه از نزديك مي شناسمت و افتخار ميكنم كه هنوز هستند كساني كه آزاد مي انديشند و آزاد زندگي ميكنند.
ميترا

mona گفت...

سلام اقای مهندس
مثل همیشه روان و خوب نوشتیه بودین .... ایشالا تو کارتون موفق بشین...

ترانه گفت...

سلام به شما و تشکر برای مطالب جالبتون.متاسفانه من هم موقع خوندن مطالب چشمم اذیت شد.امیدوارم رنگ زمینه یا نوشته ها را تغییر بدید تا راحتتر از آنها استفاده کنیم.
با سپاس.

ناشناس گفت...

how told you it's win-win!?

no dear here is the same you win-lose

Unknown گفت...

سلام

آقاي مهاجر هميشه وبلاگتون رو مي خونم و گاهي هم نظر مي ذارم ميشه برام تحقيق كنين واسه ادامه تحصي تو كانادا ايا داشتن آيلتس الزامي هست با نه ؟؟ اگر الزامي است كدوم نوع اش مورد نيازه ؟ جنرال يا آكادميك ؟

ناشناس گفت...

سلام
ممنون به خاطر تغییر تم

ناشناس گفت...

سلام مهندس
شهرام هستم و تو مرحله مدیکال. راستش همه پست های شما رو خوندم با خوندن اونها یک جور همزاد پنداری داشتم در واقع با شما قدم به قدم زندگی کردم.
شاید مثل شما فکر می کنم مثل شما 2 تا بچه دارم و مهندس کامپیوترم.
سوال های تو ذهن من را بیشترش رو شما جواب دادید در آینده مزاحم میشم. Take Crae

پویا گفت...

سلام
مطالب این پست رو پرینت گرفتم و میخام با جسارت تمام ببرم بدم به مدیر عامل شرکت تا بخونه و شاید بیاد روزی بیفته که خودش هم مثل الان ما کارمند بوده ( ولی افسوس که سواره خبر از پیاده نداره) خلاصه اگه اخراجم کنن تقصیر شماست .
راستی بیاد جملات زیبای پرفسور حسابی افتادم که"جهان سوم جاییه که اگه بخواهی وطنت رو آباد کنی باید خونت رو خراب کنی و اگه بخواهی خونت رو آباد کنی باید وطنت رو خراب کنی "
روحش شاد.

مارال گفت...

احسنت!