۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

روزی که در ذهن من ثبت شد

امروز حالم بسیار گرفته شد. واقعا دپرس هستم. برای اولین بار برخورد واقعی یکی از کارمندان دولتی اینجا رو با یک مهاجر دیدم و یکم دید اینها رو از مهاجر و مهاجرت فهمیدم.
واقعیت این بود یکی از بچه ها کلاس چند روز بود بهم میگفت به Emploi Quebec سر بزن، میگفت میتونه راهنماییت کنه و پیشنهادهایی شاید بهت بکنه. راستش من از قبل هم میخواستم برم اونجا چون یکی از دفاتر مهاجرت بهم گفته بود اگه بری اونجا برای هزینه عضویت در نظام مهندسی کبک بهت تخفیف خوبی میدن. یک معرفی نامه هم داده بود که ببرم اونجا، همشاگردی من هم که این حرفو میزد بخاطر این بود که میگفت برم خودمو معرفی کنم تا سوسیال اید بگیرم، چون تقریبا تمام کسانی که از کشورهای اروپای شرقی و آمریکای لاتین میان اولین کاری که میکنن میرن و برای خودشون کمک دولتی جور میکنن. ولی تو ایران به من درست یا غلط سفارش کرده بودن که طرف این مسئله تا میتونم نرم که حسابی کردیت آدم رو برای سالها پایین میاره.
حالا در هر صورت من برای مسئله نظام مهندسی و تخفیفی که با معرفی نامه اونجا میتونستم بگیرم با هزار مکافات آدرس یکی از شعبات اون رو پیدا کردم و کلاس عصر رو بیخیال شدم و رفتم اونجا، یک ساعت هم تو نوبت نشستم تا خانوم مشاور منو صدا کنن.
رفتم نشستم، گفت برا چی اومدی؟ گفتم مهاجر هستم، 3 ماهه اینجام. برای اینکه معرفیم کنید به نظام مهندسی اومدم و معرفی نامه رو گذاشتم رو میز. اولین جملش این بود: مهندس تو کشور خودت بودی، اینجا معلوم نیست هنوز چی هستی؟!!! گفتم مهندس هستم الانم اومدم که مراحل عضویتم رو در نظام مهندسی بگذرونم. دوباره گفت اینجا مهندس نیستی. تو چشام نگاه میکرد و حرف میزد. کم کم عصبی شدم. گفتم من اینجا به این هدف اومدم، و هرکاری رو تو کشور شما نمیکنم. درغیراینصورت برمیگردم کشور خودم. اونم از حرف من کمی عصبی شد به معرفی نامه من حتی نگاه نمیکرد. منم که کمی دپرس شده بودم دیگه ازون ببعد نتونستم درست فرانسه صحبت کنم و صدام میلرزید، اونم ازین حالت من استفاده کرد و جمله ای گفت که من نفهمیدم چی میگه. و ازش معنیشو پرسیدم ولی اون به جای اینکه برای فهمیدن من تلاش کنه همونو تکرار کرد و بعد گفت حالا برو چند ماه کلاسهای فرانستو پاس کن بعد دوباره بیا اینجا، گفتم کلاسهای فرانسه من 2 ماه دیگه تمومه و دیپلم میگیرم بازم بیام اینجا و همینطور بشه چی؟ گفت دوباره بهت میگم بری خودتو تقویت کنی بعد بیای. گفت ولی سوسیال اید میخوای فرمشو پر کن بگیر. گفتم اونو بده به بچه های کبکی گرسنه نمونن. دیگه حسابی عصبیم کرده بود، مث اینکه قصدش این بود بعنوان مهاجر خوردم کنه قشنگ تو چشماش میدیدم. بهش گفتم من خودم میتونستم مستقیم برم نظام مهندسی ولی بهم اداره مهاجرت سفارش کرد که بیام اینجا حالا هم دیگه پهلو شما نمیام و اگه خواستم میرم مستقیم اقدام میکنم و اگه دوره ای بود با خرج خودم میگذرونم و اینجا بعنوان مهندس کار میکنم. دیگه اشکمو داشت درمیاورد، واقعا قصدش خورد کردن بود. مث اینکه تو ذهنش اینجوری میگذشت که "ما اینجا کلی بیکار داریم، مرض داریم بیایم برای تو مهاجر غربتی کار مهندسی پیدا کنیم؟"
دیگه ازونجا زدم بیرون و بقیه کلاسمو نرفتم و صاف رفتم خونه تو اتاق و از نارحتی در و بستم. اصلا برخوردش درست نبود، دو برخورد کاملا متفاوت رو میدیدم. از یکطرف برخورد خوب اداره مهاجرت و کلاسهای زبان و از طرف دیگه برخورد بد این خانوم تو اداره کار. یک سازمان در سبز نشون میده و برای اومدن مهاجرها تبلیغ میکنه و سازمان دیگه میخواد ازشون به میل خودش بهره کشی کنه. این چیزی بود که در ذهن من ثبت شد.
فرانسوی کبکی پاپتی، زنیکه احمق، من ایرانیم، من میخواستم هر کاری کنم تو کشور خودم میموندم و میکردم مرض نداشتم این همه راه بکوبم و بیام اینجا که نوکری توی ندید بدید و بکنم. من تو کشور خودم همه چیز دارم اینجا دنبال بهترش اومدم. دم انگیلیسیها گرم، خوب ترتیبشونو دادین و اینجارو از اینا گرفتین. یکی از دوستام که اینو شنید بهم گفت بیشتر ایرانیها بهمین دلیل اینجا نمیمونن، و میرن فدرال که از لحاظ فکری متمدنتر از این کبکیها هستن. اینها مغزشون در پادشاهی قرن هفدهم فرانسه متوقف شده.
بهرحال یکم دپرس شدم. شاید تا چند مدت ننویسم تا خودمو پیدا کنم ببینم چیکاره هستم و میخوام چیکار کنم. فکر کنم کم کم باید خودمو آماده مبارزه جدی با مشکلات بکنم. خیلی به روحیه احتیاج دارم. ایرانی سرش بره غرورش نمیره.از عصر به اینور بک چیزی قلمبه شده تو سینم. مثل اینکه نه مملکت خودم و نه هیچ جای دنیا جام نیست. انشاءالله خدا کمکم کنه. باید یک برنامه ریزی هدفمند بلند مدت برای خودم بکنم. برای هموطنتون دعا کنید لطفا.

۱۸ نظر:

Bye Bye Canada گفت...

مهندس جونم، دوست عزیز

اول که حتما برات دعا می‌‌کنم.

دوم اینکه با اینکه طرف خیلی‌ احمقانه باهات برخورد کرده، بهترین واکنش رو - که هر فردی با پشتوانه تحصیلی‌ و شغلی‌ نشون میده- از خودت نشون دادی.

به خودت سخت نگیر. خوش بختانه خودا رو داریم و نیازی به این کانادایی‌های گدا نداریم.

امیدوارم زودتر حالت بهتر بشه و بقیه هم نیان از این مزخرفات اینجا دفاع کنن.

فعلا قربانت،

خداحافظ کانادا

Vahid گفت...

حال ما هم گرفته شد ازاین پست.
امیدوارم کارها درست بشه.

Unknown گفت...

درود بر شما

من وبلاگ شما رو میخونم ولی‌ این اولین باری هست که اینجا پیام میزارم . کاملا درکت می‌کنم که چقدر عصبانی هستی‌ ولی‌ خواستم بگم اولا توکل به خدا کن بعدش یه چند لحظه فکر کنی‌ که آیا ممکنه که اون طرف کلا قاطی‌ داشته و تو بهترین کار رو انجام دادی در ضمن اگر من جای تو بودم پیش سوپرویزرشون میرفتم و قضیه رو بهش می‌گفتم . شما حقت هست که این معرفی‌ نامه رو بگیری و هیچکس نمیتونه شما رو از این حق محروم کنه . مهندس جان کانادا متعلق به مهاجرین هست مگه خودت چند تا پست قبل تعریف نکردی که اصل نسب کبکیها از کجاست ( دختران پادشاه ) پس غصهٔ چی‌ رو می‌خوری ما تو هر شرایطی از اونا سر تر هستیم چون فرهنگ غنی داریم .

یه کلمه :

خدایا به امید تو

( شکایت از اون طرف رو هم فراموش نکن پشیمون نمیشی‌ )

Unknown گفت...

حتما"اونم نظرات مشعشعت رو درباره روسپیگری خونده.

Unknown گفت...

سلام مهاجر جان

اینو همیشه یادت باشه که : فقط خدا
در ضمن اگه نظرمو خواسته باشی باید بگم که هیچوقت یک = همه نیست.

و امیدوارم که این صحبتت راجع به ننوشتن فقط یک ژست احساسی باشه که این حرفا اصلا به گروه خونی شما نمیخوره.
اگه شما ننویسی پس واقعیتها رو از کی بشنویم.

فقط خــــــــــدا

Unknown گفت...

به نظر من که با شکایت هم چیزی عوض نمیشه!
به هر حال شما وقتی که تصمیم به مهاجرت گرفتی انتظار چنین برخوردی رو هم داشتی دیگه،نداشتی؟ به اون دوران آمادگیت فکر کن که میدونستی ممکنه چنین برخوردی باهات بشه!
به هر حال وقتی آدم میره به یه کشور دیگه،آدم خوب و بد توی مقصد زیاد هست! هرچقدر خوبیاش خوبه و به آدم شخصیت و امید میده،بدیاشم بدجور اذیت میکنه!
حالا بعد از این مدت و برخورد با کلی آدم خوب،یه برخورد بد با یه آدم نفهم چیزی رو عوض نمیکنه!این یه نفر رو با یه برخورد خوب حذف کنی بازم کلی مزیت میمونه.

Unknown گفت...

من کلن یاد گرفتم كه اینجور وقتها گفتن جمله " من میخواهم با مسؤول شما حرف بزنم" غوغا میکنه. البته بجز اداره پلیس! یک باردیگه برو اونجا و دوباره بگو، اگه کس دیگی بود كه احتمالا کارت راه میفته اگه خودش بود برو با مسوولش حرف بزن یا اصلا یک نامه سفارشی به رییس اون اداره بزن.

Unknown گفت...

سلام آقای مهاجر

امیدتونو به خدا از دست ندهید ، من براتون دعا می کنم که همه کاراتون زود درست بشه...خیلی وبلاگ خوبی دارین من کلی اطلاعات راجب به کانادا پیدا کردم آخه منو و همسرم به همراه دختر کوچولومون قصد داریم به کانادا بیایم البته هنوز در مراحل اولیه هستیم و داریم فرمامونو پر می کنیم!!!)ازتون می خوام که اجازه ندید رفتار دور از ادب این خانم شما را دپرس کنه.....
به امید موفقیت روز افزون همه ایرانیهای عزیز

ناشناس گفت...

نفسم بند اومده!!!!!

RS232 گفت...

سلام مهاجر جان
شاید تعجب کنی اگر بگویم که با خواندن متنت غش غش خندیدم!!! میدونی چرا؟ برای اینکه من هم دقیقا همین تجربه را در ماه دوم ورودم به امریکا داشتم و توی اداره سوشیال سکیوریتی یک زن 160 کیلویی با من همین رفتار را کرد و من هنوز هم که هنوزه بعد از سه سال بهش فحش بد میدم.
زیاد سخت نگیر و اگر کسی چنین برخوردی باهات کرد بهترین روش این است که تحویلش نگیری. اصلا نگاهش نکن و طوری رفتار کن که انگار داری با نوکرت حرف میزنی.
آخه اون خانمی که اونجا نشسته نه سواد درست و حساب داره نه موقیعیت مالی و شغلی خوبی داره. برای همین بسیاری از آنها عقده ای هستند و حسودی میکنند که چطور شما وارد مملکتشان بشید و بیشتر از آنها حقوق بگیرید.
من هنوز هم سر کارم احساس میکنم که خیلی از امریکاییها از دیدن موقعیت شغلی من و اینکه من اطاق دارم و یا حقوقم بالا است خوشحال نیستند. ولی خوب آنها به روی خودشان نمی آورند و فقط از ظرایف میشه این چیزها را حدس زد.
بهرحال اصلا دیپرس نباش و بگو گور باباش. این چیزها در مقابل مشکلات واقعی هیچ اهمیتی نداره.

narcisse گفت...

هر وقت بهتون میل می زنم با کمال محبت و دقت جواب می دید
ولی نمی دونم چرااین بار.........
هیچی
ولش کن
واقعاازاتفاقی که اوفتاده متاسفم
یادتون باشه تو کانادا مثل همه جای دنیا خیلی یا هستن که از هماجر خوششون نمی یاد
به درک
می تونن برن بمیرن

Unknown گفت...

سلام
من وبلاک شما را مرتب می خوانم ولی اولین بار است پیغام می گذارم
غصه نخور خدا با مظلوم است
در ضمن فکر نکن فقط کانادایی ها این طورین ما ایرانیها هم هستیم
شوهر من فلسطینیه و در شریف داره دکترا می گیره خیلی باهوش با پشتکار و زحمت کش است ولی خیلی ها حتی فامیل من چشم ندارن ببینن و تا چشمشون به همسرم می افته شروع می کنن که ایران پول نفتشو می ده به فلسطینی ها پول می ده بهشون که بیان درس بخونن و غیره و هزار زخم زبون دیگه در حالی که یه خوابگاه هم به زور به ما دادند و پدر شوهرم دو ترم 4000 دلار داد تا بالاخره به خاطر نمرات بالای همسرم بورسیه اش کردند ولی همه جای دنیا مردم چشم ندارن موفقیت خارجیها را ببینند
ولی خودمونیم خیلی به غرور ایرانیت افتخار کردم
مطمئن باش برخورد این زن باعث می شه که تو بیشتر از قبل و با انگیزه بالاتر برای یک کار مناسب تلاش کنی
از این به بعد برات دعای مخصوص می کنم
موفق باشی هموطن
وبلاگ : http://mohajerquebec.persianblog.ir/

رودابه گفت...

آقای مهندس ناراحت نباش . می گذره .
ماهم این تجربه رو داشتیم به خاطر همین اون پست رو نوشتم که داشت جنجال به پا می شد.باید صبور بود به امید موفقیت شما دست به دست می دیم و پدر این بیسوادهای مونگول رو در میاریم. ...

Unknown گفت...

مگر ما ایرونیا چه دولتمون و چه خودامون با افغانی های همزبان هم دین که یک زمانی هم ایرانی بودند چه رفتاری داشتیم که حالا اینقدر توقع داریم. دولت ایران از سازمان ملل کلی پول می گیره بابت میزبانی این افغانی ها و سرویسی هم که میدن رو ما خودمون شاهدش بودیم. ما ایرانی ها خودمون در نژاد پرستی دست همه رو از پشت بستیم. تازه همه ما می دونیم که هیجکس با مهندسی از کشورای دیگه اینجا کار مهندسی گیرش نمی آد.

Unknown گفت...

سلام.
به این داستان من گوش کن لطفا شاید کمی یاد اینجا بیافتی و آروم شی.
دقیقا همین دیروز رفتم شرکت قبلی که کار میکردم (دولتیه) برا سابقه کار. میدونی که اینجا باید 500 تا آدم رو ببینی و پاشونو ببوسی و امضا بگیری تا از شرکت 1 کاغذ بگیری. حالا اوایلش و اینکه حراست من رو راه نمیداد از درب اصلی برم رو نمیگم. خیلی از دوستان که من رو میشناختن و کارم رو ردیف کردن ولی بعضیا ارث باباشونو میخواستن. پشت میز نشسته بود انگار داشت با دزد و قاتل حرف میزد. باز اون زنه نگات کرده خدا خیرش بده، این مرده که من رو اصلا نگاه هم نکرد. در حکم درخت بودم. میگم بابا این رو امضا کنید من رفتم. میگه برو دو شنبه بیا !!!
میگم بابا جان این هفته پنجشنبه کاریه تا ساعت 3 اینجاید دیگه.یه امضا شما بزنید کار من تو این واحد تمومه امروزم کلا کارم تموم میشه. بعد کلی کل کل و به کار بردن عبارات روانشناسی که نخ این آدم رو بگیرم دستم آخرش گفت برو بشین اونجا تا صدات کنم. رفتم نشستم نیم ساعتی دیدم این ...(فحش) داره چای میخوره و با معلوم نیست کی تلفنی میگه می خنده اصلا به همون اندازه درخت هم من رو حساب نمیکنه. آخه توهین از این بیشتر. قاطی کردم رفتم پیش مدیر قسمت گفتم آقا من چند سال اینجا بودم بعد مدتی اومدم این سابقه کارم رو بگیرم و برم. میگه با آقای فلانی باید هماهنگ کنی. گفتم این آقا من رو نیم ساعته کاشته داره تلفن صحبت میکنه. گفت اوکی با همون صحبت کن. گفتم آقا به من میگه برو دوشنبه بیا. صداش رو برد بالا گفت آقا من کار دارم مسئول این کار همون آقائه !!! اگه بدونی چه حسی شدم. باز اونجا بری پیش مدیرش و حرفی بزنی هرچند مهاجر هم باشی آدم حسابت میکنه. یعنی جز سری آدم محسوب میشی. خیلی تفاوته ها.
حسش نیست که بگم برا گرفتن یک سابقه کار اونم تو شرکتی که چند سال اونجا بودم چقدر توهین دیدم و شنیدم. فقط خواستم اینا رو بگم تا گذشتت یادت نره !!! از اداره بیمه و ... حرفی نمیزنم چون خودت اینجا بودی و میدونی.از برخوردی که از چکر های فرودگاه دبی دیدم و سوختم و هیچی نگفتم چیزی نمیگم. دو دفعه رفتم دبی پشت سر هم. داغون شدم همون در بدو ورود. کاملا له شدم.

مسیرتو ادامه بده مسیر سختیه همه میدونیم ولی مسیر درسته بهش شک نکن و به نقطه خوبی ختم میشه.
تمام تلاشت رو بکن نه برا کم کردن روی اون زن یا هر کس دیگه ای، بلکه برای اثبات خودت به خودت. شروعشم باز خیلی سادست باز کردن درب اتاقت و گفتن یه سلام گرم به همه اعضای خونه و شاد کردن اونها. مطمئن باش این انرژی کافی رو بهت میده.

امیدوارم پست بعدیت رو خیلی سریع ببینم چون خوندن وبلاگ آدم ضعیف هیچ چیزی جز ضرر نداره.

موفق باشی دوست عزیز.

شادی گفت...

سلام آقای مهاجر.باور نمی کنم این پست شما باشه؟
واقعا شما همونید که سر دیر رسیدن بسته پست اون رفتارو کردید ولی اینجا هیچی نگفتید؟؟؟
شما رفتید اونجا که دیگه این رفتارارو نبینید.این همه پول و زمان و ... دیگه خرج کردید.این حق شماست.حقتونو بگیرید

داغان گفت...

من اینجور موقع ها بهشون فحش خواهر مادر فارسی میدم. حداقل دلم خنک میشه! ولی کلا برخورد این فرانسه زبونای دهاتی کبک خیلی توهین آمیزه. من با این که از طریق کبک اومدم، ولی یه روز هم اونجا نموندم و اومدم تورنتو. اینور باز بهتره!
ولی امیدت رو از دست نده. همیشه یه شانسی هست.

Sara H. گفت...

اين چند وقت بنا به دلايلى (!!) به خواننده ى خاموش تبديل شده بودم. الان هم اومدم بگم كه اميد و روحيه تون رو از دست ندين. همه جا آدم خوب و بد پيدا ميشه، به اضافه اينكه سو تفاهمات فرهنگى و زبانى هم پيش مياد و اينكه من اگه جاى شما بودم با اون آدم بحث نمى كردم، بهش مى گفتم كه من رو به يه نفر ديگه ارجاع بده...
به نظرم نبايد باهاش جر و بحث مى كردين چون اون اولش درست گفته بود، شما گفتين مهندسين، در صورتى كه خب توو ايران مهندس بودين، اينجا كه اومدين اين عنوان رو ندارين (من اگه در موقعيت مشابه بودم مى گفتم كه من از ايران اومدم و اونجا مهندس بودم)، موردى نداشت كه بهتون بربخوره و بعدم باقى قضايا شايد پيش نمى اومد. به هر حال ما انسانيم و هميشه در حال تجربه هاى جديد كه همشون لزوما خوشايند نيستن. قوى باشين!