یکم بی حوصله هستم، چون هنوز از کار خبری نیست، البته دیگه وقت نمیکنم که زیاد دنبال کار بگردم و رزومه بفرستم چون صبح ساعت 8 از خونه میرم بیرون برای کلاس فرانسه و معمولا 5 تا 5:30 عصر، خسته میرسم خونه. اون یک ماهی که وقت گذاشتم برای کار، تونستم دو اینترویو بگیرم که هر دو گفتن تا یکماه دیگه جواب میدیم یعنی حدودا الان، ولی فعلا که خبری از هیچکدوم نیست. اگه بخوام مطابق قانون و برنامه اینا پیش برم باید هفت خوان رستم رو رد کنم تازه اون موقع هم دوباره همین مکافاتا برا پیدا کردن کار هست. بنابر این فعلا منتظر یک اتفاق و یک موقعیت و یا یک شانس هستم.
کلاس فرانسه رو هم میخوام تا آخر این ترم برم چون ترم آخر هستم و حداقل بعد از این ترم یک مدرک از دانشگاه فرانسوی زبان بهم میدن که دوره زبان فرانسه رو تموم کرده.
تو کلاس علاوه بر درس فرانسه کلاسهای تاریخ کبک، فونتیک زبان، کلاس کاریابی و رزومه نویسی، کلاس گفتگو و بازدید داریم.
کلاس کاریابی و رزومه نویسی به نظر من مزخرفه چون مسائلی که مطرح میشه خیلی عمومیه و به نظرم چندان عملی نیست. مثل یک نوع رفع تکلیف میمونه.
ولی کلاس تاریخ کبک رو دوست دارم، خانوم معلم که اتفاقا ظاهرا استاد تاریخ همین دانشگاه هم هست خوب و جالب توضیح میده.امتحان هم میگیره.
جلسه اول یکم از تاریخ مردم کبک گفت.
در مورد تاریخ کبک گفت در زمان کشف اینجا دو گروه سرخپوست اینجا زندگی میکردن، گروه اول در بخش مرکزی و شمالی تر که عشایر بودن و بدنبال شکار کوچ میکردن و خیلی بیچیز و بدبخت بودن. گروه دوم در بخش جنوبی تر که از زمینهای اطراف سن لوران تا نیویورک و واشنگتن کنونی ادامه داشت و ساکن در خونه هاشون بودن و خیلی متمدنتر و پولدارتر و دارای خونه های ثابت بودن. وقتی اولین گروه فرانسوی در قرن شانزدهم بهمراه آقای ژاک کارتیر به اینجا رسیدن تابستون بود و هوا بسیار خوب و گرم با بارانهای فراوان و نعمت فراوان، بحدی که فکر کردن وارد یک منطقه استوایی شدن، برا همین اسم نوول فرانس یا فرانسه جدید رو روش گذاشتن و اینجا رو به سرزمینهای فرانسه اضافه کردن، کشتی حدود 200 نفر رو پیاده کرد و برگشت که بقیه رو بیاره، وقتی دوباره برگشت زمستون شده بود و ازون 200 نفر بعلت سرما فقط کمتر از نصفشون باقی مونده بود. که کم کم از بومیها روش زندگی کردن، طرز ساخت خونه گرم و طریقه نگهداری غذا و شکار و مهمتر از همه کشاورزی رو یاد گرفتن. بگذریم اینکه بعدا چه بلایی سر بومیها آوردن و چقدر ازینا رو کشتن و از سرزمینهاشون آواره کردن و بعدا یک تفاهم نامه هم با هم نوشتن که کاری به اینا نداریم.
چیزی که برا من جالب بود این بود که وقتی که فرانسویها به فکر افزایش جمعیت خودشون در فرانسه جدید افتادن فقط 3500 نفر بودن که فقط 500 نفر زن بینشون بود، یعنی به هر 6 مرد یک زن میرسید و این خیلی کم بود.
در تاریخ اینجا گروه Les filles du Roy خیلی معروفه. این گروه متشکل از 750 نفر زن و دختر داوطلب از 15 تا 30 سال بودن، که شامل دختران یتیم، و زنان داوطلب میشد که بهشون از طرف پادشاه فرانسه پول برای مهاجرت دست جمعی به فرانسه جدید پرداخت شد، این گروه تنها وظیفه ای که داشتند افزایش جمعیت سرزمین جدید بود. البته خانوم معلم تاکید داشتند که این گروه پروستیتیوت نبودن، حالا کاری به این کاراش نداریم. به مردهای بی زن سرزمین جدید بعد ازینکه زنها با کشتی رسیدن 5 روز فرصت داده شد که دختری رو انتخاب کنن و کار تولید مثل رو شروع کنن. به خانواده های بی بچه هیچ امکاناتی داده نمیشد، ولی به کسانی که بچه داشتند با توجه به تعداد بچه امکانات درخور توجهی داده میشد، بطوریکه مردی که از زنش صاحب 20 بچه بله بییییست بچه میشد میتونست زمین رایگان، امکان تحصیل رایگان و خلاصه چیزهای دیگه داشته باشه. این قانون دیگه توضیحی نداده بود که زنی بعد از 20 شکم دیگه چی ازش میمونه که بخواد ازین امکانات استفاده کنه. خلاصه حداقل یک بچه در هر سال ضروری بود. بطوریکه بعد از فقط 6 سال جمعیت فرانسه جدید یا همین کبک کنونی دوبرابر شد و این گروه به دختران پادشاه یا مادران جمعیت فرانسوی کبک کنونی معروف شدند.
من از این کلاس تاریخ با اینکه استاد چیزی دراین مورد نگفت با توجه به شواهد و قرائن بطور تقریبا نزدیک به یقین فهمیدم که این لهجه کبکی ها از کجا اومده، زبان اینها آمیخته ای است از فرانسه قرن هفدهم با لهجه سرخپوستهای آمریکیندین و همچنین کمی از کلمات و لهجه انگلیسی زبانهایی که بعدا به این منطقه کوچ کردن.
این استان واقعا از لحاظ منابع طبیعی و معدنی در کانادا استثنا هست و بسیار منابع غنی داره. برای مثال در شمال کبک منابع غنی الماس داره که بیشترشو هنوز نمیدونن چطور باید استخراج کنن. از لحاظ رودخانه و آب هم واقعا غنی هست و چند نیروگاه اتمی داره به طوریکه از لحاظ تولید برق در کانادا در مقام اول قرار داره، هیدرو کبک که شرکتی تقریبا خصوصی هست کلیه کارهای مربوط به آب و برق کبک رو در انحصار خودش داره و تقریبا قویترین بخش در کل استان کبک هست بطوریکه با پولهایی که خرج میکنه حتی میتونه نخست وزیر رو هم عوض کنه. واقعا اینجا از لحاظ برق مشکلی نیست با اینکه گاز هم هست و من لوله کشی گاز رو در خونه ها دیدم ولی برق در همه چیز حرف اول رو میزنه.
خونه ای مثل خونه ما همه چیزش برقیه، از بخاریهای اتاقهاش گرفته که هر کدوم 10 آمپر جریان میکشن تا اجاق گاز آشپزخونه که اگه همه شعله هاش روشن باشه 30 آمپر جریان میکشه. ماهی 200 دلار برای مصرف یک همچین برقی در زمستون واقعا مفته، اگه یک خونه در ایران سیمکشی ساختمانش قوی یود و اجازه میداد که همچین مصرفی داشته باشه حتما حتما ماهی یک الی یک و نیم میلیون تومن با یارانه دولتی پول برقش میشد.ادارات وقتی تعطیل میشن اکثر چراغاشون روشنه و کسی عین خیالش هم نیست. اینجا برق نمیره ولی من چیزی شنیدم که تنم لرزید، در سال 92 بعلت وقوع یک طوفان برفی، خطوط انتقال نیرو کبک قطع میشن بطوریکه کبک و قسمتی از کانادا چند هفته بدون برق میمونن. یعنی فاجعه در خونه ای که همه سیستم گرماییش برقیه و دمای بیرون از خونه 30 درجه زیر صفره.
اینجا خونه ها به شدت سبک ساخته میشه، بر عکس ایران که کل هنر یک مهندس ساختمان اینه که یک ساختمون بدقواره سنگین و لش بسازه تا با یک زلزله داغون بشه و با یک نسیم همه داخل ساختمون بلرزند و گاز مملکت و ببخشید دولت و مصرف کنند که تنش بلرزه. جنس دیوارهای داخل ساختمون و بین اتاقها از کاغذ و آت وآشغالهای فشرده و سبک و ارزون قیمت هست در عوض بین این دیوارها از عایق گرمایی پر میشه.
در یک ساختمون دولتی بلند از دیوار خبری نیست، و هر طبقه مثل یک زمین فوتبال ساخته میشه و فوقش با دیوارهای کوتاه و کاذب قسمتهای مختلف رو از هم جدا میکنن. اینطوری هم ساختمون سبک و ضد زلزله میشه، هم براحتی عایق سازی گرمایی پیاده میشه و هم سریع و کم خرج میاد بالا، تازه خیلی هم به نمای ساختمون میرسن و خوشگل میشه. یک ساختمان 40 طبقه با اینحساب درست و تکمیل کردنش حداکثر 18 ماه طول میکشه، حالا اگه تو ایران باشه بعد از 4 یا 5 سال احتمالا یک چیز بزرگ و سنگین و بیریخت تحویل میدن که تا اولین زلزله نیاد نمیشه مطمئن بود ضد زلزله است.
یکی از مهمترین خرجهایی که شهرداری مونترال داره و 20 درصد کل هزینه سالانه شهرداری رو به خودش اختصاص داده پارو کردن برف هست، بطوریکه شنیدم هر بار بله هر بار که برف میاد شهرداری مونترال حدود دو میلیون دلار خرج میکنه تا برفها رو پارو کنه. پارو کردن برف اینجا هزینه خاص خودشو داره و باید مواظب باشیم مثل آب و برق، در اجاره نامه آورده بشه والا ممکنه آخر هر ماه برفی؛ یک فاکتور بیاد درخونتون که مثلا این ماه 100 دلار بابت پارو کردن برف پشت بوم آپارتمان و جلو خونتون باید بدین.
۶ نظر:
ye soali dashtam,shoma ta hala be ostan alberta raftin,age ettelaati az alberta darin bedin mamnoon misham
سلام رمسی از پیلمی که برام گذاشتین اما من تا اخرش رو نتونستم بخونم چون اولین پیام بود و هل شدم که بازش کنم حذف شد!!! ادرس ایمیلتون رو نداشتم و نتونستم این مدت براتون میل بزنم بهر حال هر جا که هستین براتون ارزوی موفقیت دارم
سلام.
ممنون از پست قشنگنون.اطلاعات خیلی خوبی بود.
سلام مهندس جان
ممنون از اطلاعات خوبی که در مورد کبک نوشتی. از اینکه لینک وبلاگم را به سایتت اضافه کردی هم تشکر میکنم
سیستم سوئد هم تقریبا شبیه همین کبک شماست! ساختمونای سبک و پارتیشن و...با این تفاوت که اینجا گرمایش خونه با سوزوندن آشغال تولید میشه!!
آشغال ها جدا میشه و به جز کاغذ و پلاستیک و شیشه و اینا که میشه دوباره بازیافت بشن، زباله های تر میشن بیواتاتل و به جای سوخت اتوبوس ها و ماشین ها استفاده میشن و بقیه چیزای متفرقه هم سوزونده میشن و گرماش توسط لوله های آب گرم،گرمای خونه ها رو تامین میکنه.این لوله ها دوتاست: یکیش برای آب گرم حمام که آب بهداشتی توشه و یکی هم گرمایش خونه!!
سلام - مرسی- واسم همه چیش جالب بود!
ارسال یک نظر