۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه

من از اینجا راضی نیستم

از مهاجرتم راضی نیستم ،
نه به این خاطر که اینجا بهم بی احترامی میشه. چرا که خیلی هم احترام گذاشته میشه.
نه به این خاطر که اینجا پیشرفت نمیکنم. چرا که میکنم.
نه به این خاطر که اینجا  دغدغه فکری دارم. چرا که دغدغه فکری من کمتر شده.
راضی نیستم .چرا  راضی نیستم؟ 
اینها همش ریشه در هویت داره و با هزار دلیل و مدرک که اینجا (یی که من میبینم) بهتر از اونجا(یی هست که بیش از 35 سال زندگی کردم) هست هم حل نمیشه. هر چی که میگذره ترسم بیشتر میشه. از اینکه اینجا بیشتر پاگیر بشم ترسم بیشتر میشه. دوست داشتم بچه هام  حداقل دو سال اونجا مدرسه میرفتند. با کسانی که به زبان مادریشون حرف میزدند بازی میکردند. معلم به زبان مادری خودشون داشتند (نه فشرده هفته ای یکبار). دوست داشتم که بچه هام اون حسی رو که از اونور  داشتند رو فراموش نکنند.
اینجا خوبیهایی داره که همه برقشو میبین و بدیهایی داره که فقط ما ایرانیها میفهمیم. البته اگه هنوز رگه ای از ایرانی بودن در ما باقی باشه و وقتی اسم از ایران و ایرانی میاد عین ضبط صوت چشمامون رو نبندیم و بد و بیراه به کشورمون و هموطنانمون نگیم و مهر تایید بر بی هویتی نزنیم.
من از اینجا راضی نیستم ولی به همون دلیل که اومدم باید بمونم و هر روز هم که میگذره ترسم از این بیشتر میشه که داره پام اینجا محکمتر میشه.

۱۲ نظر:

دوست گفت...

شما اونجا هم راضی نبودی... بودی؟
تکرارش بی مزه است ... چیزاهایی که به خاطرش از اونجا اومدی بیرون.
یک چیز هایی را دادی و یک چیز هایی را گرفتی.
چرا فکر میکنی بچه هات هم مثل تو فکر می کنند یا خواهند کرد؟
چرا چون پدرشون هستی داری دنیای اونا رو از زاویه ی دید خودت تفسیر میکنی.
مشکل تو از اینجا اینه که ازش هیچ خاطره ای نداری اما اونا که بزرگ بشن از اینجا خیلی خاطره ها خواهند داشت.
دوست داری اونا هم خاطرات تورا تکرار و تجربه کنند چون تو فکر میکنی داشتن اون خاطرات قشنگ تر از این خاطرات خواهد بود؟
یا می ترسی که گذشته ات که ایران بود را ول کردی آینده ات که بچه هات هستند اونقدر کانادئی بشن که دیگه نفهمی شون و نفهمنت، از دست بدی .
دو راه بشتر نداری یا بمونی و بذاری سرنوشتی که بخشی اش به تصمصم تو بود و بخشیش یه پای سرنوشت ادامه پیدا کنه یا اینکه یکبار دیگه برگردی و به ایران یک شانس دیگه بدی شاید این بار راضی تر بشی.
اما نخواهی شد در هیچکدام از این حالت ها .
شادی تو جای دیگه ای گم شد نه در ایران و نه در کانادا . همون جا که گمش کردی دنبالش بگردی زودتر پیداش میکنی.

ناشناس گفت...

سلام دکتر مهندس عزیز

دچار نوستالژی شدی!
از یه طرف دچار حس عرق وطن و ایرانی بودن و حفظ ایران و ... !؟ اما به راستی برای چی؟

مگه نمیدونستی وقتی مهاجرت میکنی! بچه هات، دیگه مال خودت نیستن، دیگه ایرانی نیستن، دیگه وقتی حتی الان هم اونها رو برگردونی اینجا، اصلا نمیتونن تو این اجتماع به راحتی خودشون رو جا بندازن؟
اصلا مشکل سر چی بود که رفتی؟ سر اینکه کسی اینجا تو رو درک نمیکنه؟ سر اینکه اصلا در اینجا آینده ای متصور نیست؟ یا اینجا احساس امنیت نمیکردی؟ احساس میکردی که بچه هات آینده روشنی اینجا ندارن؟ شاید هم فکر میکردی که دیگه امیدی به آینده نیست!؟ کدومش؟

منهم برای تمام چیزهایی که در بالا گفتم برای خودم جوابی پیدا کردم که تصمیم گرفتم مهاجرت کنم.
دلتنگی و تنهایی و در به دری برای ما هست، پیشرفت هم ممکنه برای من پیش بیاد، همونطور که شما داری پیشرفت میکنی.

اما اون چیزی که به نظرم باید دندونش رو کند، این حقیقته که ما برای این مهاجرت میکنیم که فکر میکنیم این مشروطه چند صد ساله که هنوز به نتیجه نرسیده، جان و مال و آرزوها و ایمان ما رو هم داره با خودش بر باد میده.

اما وقتی میریم اونور، همه اینا رو فراموش میکنیم و چسبیدیم احیانا به اینکه زندگی در ایران و ایرانی بودن ما ویژگیهایی داشت که الان دیگه نمیتونیم برای بچه هامون فراهمش کنیم.

فراموشش کن دکتر جان، کسایی که تو ایران موندن ایرانی بودن رو تعریف میکنن، نه اونهای که رفتن مثل من و شما، اونهایی که موندن و میمونن، با ما فرق دارن. اونها دلشون به همین چیزا خوشه،
ولداراش برای بچه هاشون ماشین آخرین مدل بخرن که
سره بره x بزنه تو ایران زمین ویراژ بده. دختره بره ...
اونی هم فقیره اونی هم که متوسطه کاسه گدایی یا چه کنم دستش بگیره.

من عقیده دارم بهتره زیاد به اینده جامعه و این مملکت امیدوار نباشیم. اونهایی که برای ما نقشه کشیدن و وقتی ما در این خواب 300 ساله بودیم ( جایی که جنی از تو چراغ جادو در میاد رو یادته، 10000 سال میتونه گردنتو بشکنه ) نخبه ها و کسایی که مملکت ساز بودن رو از اینجا فراری دادن طوری که ما تو هر نسل متوسط بهره هوشیمون کمتر و کمتر میشه و با این تحریمها و ...، که به اسم آزادی و دموکراسی باعث شد تو عراق هزاران هزار کودک بمیرن و بعد رایس برگشت و گفت که اینها برای رسیدن به ازادی باید داده میشد ( چه قدر تلخ، همه تو تاریخ همین رو گفتن، حتی فرعونی که پسران بنی اسرائیل رو سر میبرید، برای ادامه سلطنت ما باید قربانی ای آماده میشد. ) همین بلا هم داره برای مردم ما اینجا رقم میخوره.

و از این حرفا، اونقوت تو نگران این هستی که
سرهات فارسی رو فراموششون بشه.

اینهم راه حل، اونجا که مهد آزادی و دموکراسیه، یه گروه یه جمعیت غیر انتفاعی از ایرانیها راه بندازین، که دور هم جمع شن و با هم فارسی صحبت کنن، بچه هاشون با هم به زبان فارسی حرف بزنن و دور هم باشین. درست مثل کاری که چینی ها، ژا
نی ها و هندی ها میکنن.
اما نه، مردم ما، ایرانی جماعت رو چه به این کارها، ما همون بهتر که وقتی تو خارج چشممون به هم وطن میفته، خودمون رو بزنیم به کوچه علی چپ که یارو نفهمه ما هم وطنشیم.

نمیدونم والا دیگه چی بگم.

ایندفعه خودمو معرفی نمیکنم، اما متونی مطمئن باشی که همیشه وبلاگت رو خوندم و از موفقیتهات بسیار خوشحال شدم

موفق باشی

ناشناس گفت...

مهاجرت با فرزند اشتباه بزرگی است جالب اینکه بهانه همه هم حالا شده به خاطر اینده بچه ها به هر حال فرزندان شما چه بخواهید چه نه فرهنگ انجا را بر خواهند داشت و از دست شما هم کاری بر نمیاید در ضمن فرهنگ ایرانی و خانوادگی و انچیزی که ما با ان بزرگ شدیم حقیقتا جایگزین ندارد

مامان سارا گفت...

دقیقااااااااااا از جانب من سخن گفتین

ما هم همین ترس ها رو داریم و همین ای کاش ها رو در مورد فرزندمان

سعید گفت...

حرف دل من و زدی مهندس

ارادت

Mosayeb Karimi گفت...

سلام مهندس عزیز
من هم همین فکر را می کنم ولی کفه ترازو به همین سمت سنگین تره،پس باید بمانیم وامیدوار باشیم به روزی که شرایط در مملکت ما به گونه ای رقم بخوره که ما و بچه هامون بدون نگرانی از آینده به مملکت خودمون بریم و سعادت را برای بچه هامون در جایی غیر از ایران جستجو نکنیم.

ali گفت...

eyy baba doktor ,, ghose nakhor , be fekre pishraft bash , bachehat dige Irani nistan canadian hastan ,,

نسرین گفت...

شاید بهترین راه شناور بودنه! یعنی یک تعادل برقرار کرد تا بچه ها حس کنند که ایرانی هستند...چند صباحی یکبار بیان ایران و برن...با دایی و عمه رفت و آمد کنند تا یادشون نره کی بودند و کجا هستند!

ناشناس گفت...

ey baba
man nemidoonam chera shomaha mirin keshvare khareji zendegi mikonin,age yekam dorost fekr mikardin mifahmidin ke hameye in moshkelat hast oonja.berin khodaro shokr konin ke bachehaton to iran madrese naraftan hamon 1 sal 2 sal ke joz fosh o chizaye mozakhraf o ye seri moaleme bitarbiate bisavad chizi ayedeshon nemishod......inja ghabele moghayese ba iran nist,,vaghean age na tanha shoma roye sokhanam ba hameye hamvatanan hast ghabl az mohajerat khob fekr konid .mohajerat kheili jeditar az inharfast.!!!!!

Maha گفت...

کاش همه ایرانی ها مثل شما به هویت و اصالتشون افتخار می کردند و نگران حفظش بودند

ناشناس گفت...

سلام ایرانی
این حس طبیعی یک ایرانی هست
حتا اونایی که عکس این حس رو ابراز میکنند ته دلشون میترسند
ما با فرهنگ و تمدنی که هزاران سال تجربه ی پستی و بلندی روزگار رو دیده و با مردان و زنان فرهیخته ای انسان سازی شده, چطور میتونیم توی این دنیای حقیر و بشدت مادی اینها احساس آرامش کنیم؟ وفتی مخاطبت حرف تو درک نمیکنه, وقتی وطن حتی برای خودشون معنی خاصی نداره؟
حیف از اون فرهنگ و کشوری که دست زمانه بر بادش داد.

ناشناس گفت...

جالبه همه دم از فرهنگ میزنن ولی جامعه پر بی فرهنگیه یک جایی درست کردیم به نام ایران که هممون ازش داریم فرار میکنیم . از ماست که بر ماست .
ههمون احساسات شدید داریم تعصب غیرت جهل و نادانی حالا بفرمایین بگین ما میراث دار کورشیم میخواین اسم چند تا پادشاه بگم از ایرانی بودنمون خجالت بکشیم؟ حتما اونا ایرانی نبودن از خارج اومده بودن . میدونین عامل بدبختی ما همینه که اینقدر متعصبیم که نمیفهمیم مشکلمون چیه تا حلش کنیم . وطن آدم یعنی جایی که خاطراتت بوده . این خاک نیست احساس ماست که با ماهست . حالا پسراتون راحت زندگی کنن بخندن لذت ببرن بهتره یا پارسی حرف بزنن؟ یا روزی صد بار مثل من فکر مردن باشن یا کار درس بخونن آخرش ببینن رییسشون ... آخر ما پول ندارن همش بترسن میرن بیرن سرووضعشونو آقایون نپسندن با لگد بندازنشون تو ماشین ببرن آقا بزار زندگی کنن بچه هات نه مثل ما منتظر کرم ها باشن
پیروز باشی