tag:blogger.com,1999:blog-22311876304078376402024-03-14T13:21:39.184-04:00از ایران تا کانادا - Perse.caخاطرات مهاجرت از ايران به کاناداMohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.comBlogger255125tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-17651332353286625352023-09-01T08:01:00.001-04:002023-09-01T08:01:11.358-04:00چرا برای کار اپلای نمیکنید؟<p> امروز دو تا استخدام جدید در گروهمون داشتیم. یکی از بنین آفریقا و دیگری اکراین. هر دو تا یکماه دیگر کانادا هستند. ماه دیگر هم یکی از نیجریه میرسه. دو هفته پیش از لبنان داشتیم. هر چهارتا مهندس هستند. مثل مهندسهای ایران. حتی شاید کمتر بلدند. سوالی که من از خودم میپرسم اینه چرا کسی از ایران اپلای نمیکنه؟ چرا ایمیلی نمیرسه رزومه ای برای کار نمیاد. چرا همه از سخت بودن پروسه مهاجرت کانادا مینالند دنبال وکیل یا دلال مهاجرت میدوند ولی کسی کار اصولی نمیکنه؟ هر سه اینها را خود شرکت و وکلای شرکت در عرض دو ماه به کانادا میاورند و کلیه هزینه های این انتقال اعم از هواپیما و هزینه انتقال وسایل منزل برای خود و خانواده هاشون پرداخت میشه. ولی از ایرانی خبری نیست اینجا. بازار دلالهای مهاجرت که وعده های توخالی میدهند اما در ایران و اینجا داغه. اگر متخصص هستید. مهندس هستید. برنامه نویسی بلد هستید. مهندس برقید، مکانیک، عمران هر چی. یا اگر یک تکنسین خوب هستید، بگردید در شرکتهای بزرگ. شرکتهای کوچک نه. وارد سایتشون بشید. در شرکتهای بزرگ که شعبات مختلف در سراسر جهان دارند بگردید. این نوع شرکتها با توجه با دایورسیتی نژادی بالا اصلا براشون مهم نیست از کجا استخدام میکنند. تخصص و اینکه کسی که استخدام میکنند بتونه کارشون را انجام بده براشون مهمه. اصلا هم پروسه و هزینه اینکه کسی را از انور دنیا بیارند برایشان مهم نیست چون اینطوری رشد میکنند. نه تافل و آیلتس میخواد، نه ویزای شینگن نه پول و نه هیچی دیگه. فقط تخصص شما نیازه و کمی صبر و حوصله و گشتن. پس یک رزومه انگلیسی خوب درست کنید و بفرستید. نمونه رزومه ببینید. از چت جی پی تی کمک بگیرید و رزومه خود را بهتر کنید. یکی نه ده تا نه صد تا بفرستید. بالاخره یکیش جواب میده. راه بهتر اینه بگردید در شرکت مورد نظر یک ایرانی پیدا کنید از طریق لینکدین و روزومه خود را از طریق آنها بفرستید. ایرانی هم پیدا نکردید مهم نیست بفرستید. این چند نفر بدون واسطه پذیرفته شدن. مهم این هست که در رزومه و مصاحبه نشان بدید واجد شرایط آن کار هستید</p>Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-39171046578914574312021-03-13T10:50:00.006-05:002021-03-13T17:22:02.459-05:00هر کاری شدنیه<p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;"> سالهاست که برای اینکه ثابت کنم یک کار شدنیه خودم اون کار رو کردم. یادم نمیره زمانی که کلاس اول دبیرستان بودم تازه از شهرستانی کوچک به شهری بزرگ نقل مکان کرده بودیم من رو در یک دبیرستانی که نزدیک دانشگاه بود ثبت نام کردند. بیشتر دانش آموزان دبیرستان بچه های اساتید دانشگاه بودن و انتظارها بالا بود. من در درس جبر در سال اول تجدید شدم. برای من معلمی گرفتند بعد از مدتی معلم به پدر و مادرم گفت برای شهریور به این بچه امیدی نیست. مدرسه شو عوض کنید، این مدرسه سخت میگیره و بچه هاش با استعدادن. من که در اتاق دیگر حرفهاشونو میشنیدم بهم خیلی برخورد. به پدرم گفتم معلم نمیخوام خودم میخونم. خودم خوندم و واقعا طوری خوندم که شهریور با نمره هفده جبر رو قبول شدم. بعد ازون به من ثابت شد که هر کاری ممکنه فقط اگر اراده کنیم انجامش بدیم. کتابهای ریاضی و مسابقات ریاضی پرویز شهریاری رو از جلو دانشگاه خریدم و حل میکردم. ریاضی و فیزیک شد تفریح من. نمرات ریاضی رو در امتحانات نهایی نوزده گرفتم، فقط بگم که رتبه پانزده کنکور که در کلاس خودم بود هفده گرفته بود. تنها معلم خصوصی کل دوران تحصیل من همون بود که وقتی جبر رو تجدید شدم اومد و به پدر و مادرم گفت به این بچه امیدی نیست و رفت. همون باعث شد نسبت به معلم خصوصی حساسیت پیدا کنم و بهم ثابت بشه خودم میتونم از پس همه چی بربیام. زمان من همه بچه زرنگها میرفتن رشته ریاضی رو حساب چشم و همچشمی. من هم رفتم ریاضی بازم فقط ثابت کنم میتونم. برام مهم نبود که این رشته ای که رفتم دوست دارم، یا دوست ندارم. رفتم و در یکی از دانشگاههای صنعتی تهران قبول شدم و لیسانس مهندسی برق خوندم. ولی علاقه پیدا کردم. سال دوم دانشگاه بودم سال ۱۳۷۱ بود، رفتم از جمهوری قطعات الکترونیک خریدم، نشستم و یک فرستنده تلویزیونی طراحی کردم. حتی اسیلوسکوپ نداشتم ولی روی کاغذ و با محاسبه جوری طراحی کردم که جواب بده. برای تست ویدئوی خونه رو که اونموقع غیر مجاز بود بهش وصل کردم و وقتی تصویر رو توی اتاق بغل گرفتم کلی کیف کردم. فقط میخواستم برد زیاد طراحی کنم ولی نمیدونستم بردش چقدره یکدفعه شنیدم از توی پاسیو تلویزیون همسایه همون کانالی رو گرفته که من دارم پخش میکنم. داشتم شوی قدیمی گوگوش رو پخش میکردم. شب بابام از سر کار میاد خونه و میگه همسایه سر کوچه بهش میگه کانالی رو گرفته که شوی گوگوش پخش میکرده. اونموقع ماهواره هم نبود و برای مردم خیلی جالب بود. بابام و بردم اتاق بغلی و بهش مداری که از صفر تا صدشو خودم طراحی کرده بودم نشونش دادم. تعجب کرده بود. خلاصه لیسانس تموم شد. فوق لیسانس رو هنگام سربازی خوندم. وقتی که شبها تو آسایشگاه میخوابیدم زیر یک تخت سه طبقه. اونموقع بعضیا به من میگفتن که بهتره بعد از سربازی از ایران بری ولی من اعتقادم این بود هر کی عرضه کار داشته باشه تو مملکت خودش میمونه و کار میکنه (چه اعتقاد بیخودی). فوق لیسانس هم تموم شد. خیلی کارها کردم. خیلی از کارهام برای اولین بار بود در ایران انجام میشد. ولی همیشه یک ارگانی جایی، کسی بود که که میومد و من رو به حاشیه میبرد یا میگفت با شرایط عجیب و غریب ما کار کن که من دوست نداشتم. شرکت خودمو زدم و ..... داستان درازه و نمیخوام ادامه بدم... شاید بشه ازش کتاب نوشت یا فیلم ساخت.... شاید فیلمش رو هم بسازم یکروز. خلاصه، منی که میگفتم آدم عرضه داشته باشه تو مملکتش میمونه و کار میکنه سال هشتاد و دو به این نتیجه رسیدم که نمیتونم دیگه بمونم. دیدم دارم عذاب میکشم. آدمهایی که شایسته نبودن و سواد آنچنانی هم نداشتن همه جا جای منو گرفته بودن. اقدام کردم به مهاجرت. بعد از سه سال اداره مهاجرت کانادا گفت بیا مصاحبه. نامه دادم نمیتونم از بس طولش دادین خانومم بچه اول رو حامله شده و نمیتونیم بیایم. یکسال و نیم بعد نامه دادن بیا. گفتم باز هم نمیتونم خانومم بچه دوم رو حامله است. یکسال دیگه دعوتنامه فرستادن بیا. خلاصه اینجوری پروژه مهاجرت ما شش سال طول کشید. دیگه من شده بودم سی و هشت ساله. خیلی بده آدم توی سی و هشت سالگی بفهمه استعدادهاش هدر رفته و باید همه چیزو در یک جای غریب از صفر شروع کنه. منی که تا سی و هشت سالگی از مملکتم خارج نشده بودم حتی ترکیه رو هم ندیده بودم الان باید مستقیم پرواز میکردم برم کانادا. هیچوقت یادم نمیره آخرین روزی که تنهایی توی خیابون ولیعصر تهران قدم میزدم و با ولع خاصی به مردم و مغازه ها و ماشینها نگاه میکردم. چون میدونستم آخرین شبی هست که در ایران هستم و دیگر ایران رو نمیبینم و ندیدم تا الان. در آستانه چهل سالگی از کشور خارج شدم. در خارج از کشور هم تنها چیزی که موتور من رو گرم نگه میداشت این بود که به خودم میگفتم تو میتونی. مخصوصا وقتی کسی تو چشمام نگاه میکرد و میگفت نمیشه، من خودم اینکار رو انجام میدادم و بهش میگفتم من کردم شد. آخریش رو پسر من بهم گفته. چند وقت بود میگفت تو مدرسه کلاس موسیقی داریم برام پیانو بخرین. کلی پول دادم و یک پیانو براش خریدم. میبینم دیگه بهش نگاه نمیکنه. گفتم این پیانو چرا دیگه کار نمیکنی؟ میگه من باید معلم داشته باشم بدون معلم نمیشه. باز این یک باری بود روی دوش من. رفتم و سرچ کردم و اپهای اینتراکتیو رو پیدا کردم. یک سری کابل خریدم که از پیانو به کامپیوتر وصل میشه و اپ نواختن شما رو ریکورد میکنه و بر این اساس به شما تمرین و مشق میده و خودش هم با شما میاد. در آستانه پنجاه سالگی دارم موسیقی یاد میگیرم. فقط برای اینکه به پسرم نشون بدم میشه. راستش دیگه خسته شدم ازینکه از مردم میشنوم نمیشه. میگن نمیشه. از آدمایی که هزار دلیل برای نشدن یک کاری میارن دریغ ازینکه دنبال راهی باشن که اون کار رو ممکن میکنه.... هیچ کاری نیست که تو این دنیا نشه. هیچ کاری نیست که غیر ممکن باشه. باور کنیم تنها چیزی که توی این دنیا چاره نداره مرگه. اگه همش قرار باشه بگیم نمیشه، سخته، غیرممکنه، من نمیتونم واقعا برای چی زنده هستیم پس؟
</span></p><center><span style="font-family: times; font-size: large;">لینک صفحه فیسبوک من<br /><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img height="112" src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" style="border: 0px;" width="120" /></a><br /><a href="http://www.facebook.com/badges/" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Make your own badge!"></a><!--Facebook Badge END--></span></center><p></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;"><br /></span></p>Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-27639782611663673442021-03-02T16:09:00.008-05:002021-03-13T17:31:05.799-05:00رضایت از خود<p style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="font-family: times;"> </span><span style="text-align: left;"><span style="font-family: times;">رضایت از خود </span></span><span style="font-family: times;">چیز بدی نیست. برعکس، به نظر من خیلی مفید و دلچسبه. شاید وقتی که به سن من برسید متوجه میشید که نباید همیشه دیگری را ارضا کرد، باور کنید راضی کردن خود از راضی کردن مردم سختتره. خیلی از کارهایی که من در طول عمرم کردم، الان که بهش فکر میکنم میبینم واقعا راضیم نکرده. خیلی وقتها کارهایی کردم که فقط نشون بدم که میتونم. بعد از چهل سالگی دوباره درس خوندم و دکترا گرفتم که فقط بگم میتونم. در دانشگاه بیش از ده مقاله ژورنال و بیست مقاله کنفرانس به نام خودم و با اسم اول خودم دادم که بگم میتونم. به نام خودم یک پتنت (اختراع) در آمریکا ثبت کردم که فقط بگم میتونم. این میتونم میتونمها راضیم نمیکرد. تمام اون میتونم میتونمها شده دو سه تا ورق و مقاله های آنلاین نه بیشتر. شاید انجامشون دادم برای اینکه تو مخم بودن. برای اینکه باید از سدشون رد میشدم برای اینکه دیگه کسی در اون سطح تو مخم نباشه. یا شاید کلا دیوانه بودم. هر چه که بود راضیم نکرد. الان اما چند ساله که دارم سعی میکنم که کارهایی بکنم که راضیم کنن. مدتهاست که دیگه از تعریف و تمجید دیگران خوشحال نمیشم. برعکس گاهی وقتها کاری میکنم که دلم میخواد، که دوست دارم بکنم. حتی علیرغم حرف و میل مردم. مردم خودخواهن، شمارو جوری میخوان که خودشون میخوان، شمارو جوری نمیخوان که هستین و این باعث خوشحالی شما نمیشه بلکه باعث خوشحالی اونها میشه. الان سالهاست که به خیلی چیزها فکر نمیکنم، برای مثال دیگه مدتهاست فکر نمیکنم چرا فلانی در سر کار که حتی سوادش و تخصصش از من کمتره باید حقوقش از من بیشتر باشه. به این فکر میکنم که در عوض آرامش دارم، با یک ایمیل از مدیران درجه بالا کل روان و وجودم بهم نمیریزه که بخوام جونمو بگیرم که احیانا ناراحت نشن. خیلی راحت جوابشونو میدم. کاری از نظرم درست نباشه هم نمیکنم. همین باعث شده به من که میرسن با احتیاط و احترام برخورد میکنند. به این فکر نمیکنم که چرا اگه مثلا خانومم هم کار میکرد الان ما میتونستیم وام بیشتری بگیریم و خانه ای خیلی بزرگتر و شیکتر داشته باشیم. بلکه به این فکر میکنم که یک خانواده داره روی دوش من میچرخه. باید خودم را قوی و محکم و سرپا نگهدارم که اونها حفظ بشن. سرکار سعی میکنم که انرژی بدم و چندین برابرش رو هم دریافت میکنم. از همون اول که وارد شرکت میشم سعی میکنم به چیزهای کوچک توجه کنم. وقتی میبینم سکیوریتی لباس جدیدی پوشیده بهش میگم چقدر رنگ لباست قشنگه چقدر بهت میاد. بلافاصله برق رو در چشماش میبینم دیگه منتظر جوابش نمیشم، همون برق چشماش باتریهامو شارژ میکنه و میرم کارمو شروع میکنم. در کار هم سعی میکنم همین روند رو ادامه بدم، وقتی یکی از همکارانم را میبینم که جایی گیر کرده یا برای سوالی پیشم میاد، به یک جواب ساده قناعت نمیکنم. گاهی استرس رو میتونم تو چشماش ببینم. بهش جواب میدم، حتی با رسم شکل. حتی میبرمش توی لب (آزمایشگاه) و بهش نشون میدم. بهش میگم شروع کن اگه بازم به مشکل خوردی نگران نباش من هستم. آرامش اون به من انرژی میده. ولی این از کجا میاد؟ شاید بخاطر سختیهایی بوده که خودم کشیدم. خودم در این موقعیتها حتی خیلی وحشتناکتر قرار داشتم. واقعا هیچکس رو نداشتم و هنوز ندارم که در لحظات سخت کمکم کنه. واقعا به یادم نمیاد. کار شرکت ما اینه که قطارهای مترو را در سراسر جهان بدون راننده میکنه و این کامپیوتر هست که همه قطارها و سرعتشون رو و تغییر مسیر و اینکه کی باید در ایستگاه بایستند کی حرکت کنند. با توجه به اینکه خطای راننده رو حذف میکنیم. قطارها میتونند سریعتر حرکت کنند و تعداد قطارهای مترو در هر لاین هم میتونه بیشتر بشه و این برای شرکتهای مترو صرفه اقتصادی داره. سیستم خیلی بزرگ و بسیار پیچیده هست و اگر کوچکترین اشتباهی در محاسبات کنیم میتونه آخرین اشتباه ما در زندگی باشه. فقط سه شرکت در جهان اینکارو میکنه و من طراح چنین سیستمی هستم. وظیفه ام از طراحی روی کاغذ هست تا مدیریت نصب و اجرا و نگهداری. لحظاتی رو تصور میکنم که در شهری مثل هنگ کنگ، یا لندن، یا نیویورک، سانتیاگوی شیلی در نیمه های شب تنهای تنها در عمق زمین و یکی از اتاقهای کنترل دارم روی سیستم کار میکنم. در لحظات آخر و موقع چکاپ نهایی کامپیوترها خطا میدند، نمیدونم مشکل چیه، د بابا چه مرگتونه؟ روترها درست کارشون را انجام نمیدن. سیستم وایرلس مشکل داره؟ یا مشکل اپلیکیشن هست؟ ساعت پنج صبح شده، ساعت شش حرکت متروهای این خط در لندن شروع میشه و من یک ساعت بیشتر وقت ندارم. پکتهای کنترل به مقصد نمیرسه. خدای من مشکل کجاست؟ من جایی رو دارم اشتباه میکنم؟ آیا یک بخش دیگه هم مشکل داره یا من در اشتباهم. یکبار دیگه از صفر همه چیزو مرور میکنم. اون نقطه ای که الان من هستم جهنم منه. اگه مشکل حل نشه فردا تیتر روزنامه هاست. اگه بدون اینکه مشکل حل بشه سیستم راه اندازی بشه امکان تصادف و هر واقعه بد دیگری هست. اینجاست که شما کارتون، خانوادتون، زندگیتون همه و همه داره دور سرتون میچرخه. ولی چاره ای نیست مشکل باید پیدا بشه و حل بشه. دراین لحظات تنهایی شاید اگه کسی یواشکی پیشم باشه فکر میکنه من دیوانه ام. چون دارم با یکی صحبت میکنم بلند بلند. اون موقع ما سه نفر هستیم من هستم با خودم که دارم باهاش حرف میزنم و یک نفر دیگه که فکر میکنم همیشه با منه. خیلی که گیر میکنم با اون یک نفر دیگه بلند بلند حرف میزنم. گاهی تهدیدش میکنم و یا التماسش میکنم. گاهی با همون مرور میکنم کارهامو و بهش میگم یکبار دیگه بیا با هم مرور کنیم تورو به هر که میپرستی اگه نکته ای میبینی بهم بگو منم بفهمم. و جالبه که همیشه در موقعیتهای سخت بهم مشکل رو نشان داده. ولی استرسی که در این شرایط من داشتم رو کسی نداشته. وقتی در مسافرت به خانواده میگم امشب کار میکنم، برای اونها فقط یک شبکاری و جبرانش خواب روز هست ولی واقعیت ماجرا اینه. البته این مسئله همیشه پیش نمیاد فقط گاهی که موضوع براحتی توسط مهندسان محلی حل نمیشه برام یک پرواز میگیرن و سریع منو میفرستن تا حلش کنیم. ولی برای همین لحظه هایی که داشتم سعی میکنم به دیگران کمک کنم و در عوض انرژی که میگیرم توان بیشتری برای ادامه کارم میده. همین در زندگی منو کمی سخت کرده.</span></span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">گاهی برای خودم اچیومنتهایی تعریف میکنم و سعی میکنم بهشون برسم و وقتی بهشون میرسم لذت میبرم. یکیش همین کم کردن وزن بود، که بخاطرش دوچرخه خریدم و روزی بیش از بیست کیلومتر در جنگل از محل کار تا خانه رفت و برگشت رکاب میزدم. واقعا لذت بخشه و باعث میشه از طبیعت لذت ببرید و پر انرژی به سر کار برسید. وقتی که هجده کیلو از وزنم همراه با لذتی که میبردم هم کم شد که دیگه خیلی عالی. یا اینکه برای خودم یک کار تعریف کردم که باید ظرف شش ماه پیانو را در حد نسبتا خوب یاد بگیرم. همه میگفتن سخته باید معلم بگیری و فلان. اونهایی که میگن سخته معنی لغت سخت را در این حد که من درک کردم نمیفهمند. بعضی وقتها یکی به من میگه فلان کار سخته. من چند ثانیه به چشاش خیره میشم. میگه بخدا سخته ها. هیچوقت نمیفهمه درکی که من از سختی دارم با درک اون خیلی متفاوته. و من چیزی نمیگم. با یکی از همکارام که گیتار میزنه صحبت کردم، گفت گیتار رو خودش یاد گرفت. به من پیشنهاد کرد از برنامه های اینتراکتیو استفاده کنم. همین یک جمله اش کافی بود. از شرکت فایدو دو موبایل نو خریده بودم، بعنوان هدیه که مشتری خوب و خوش حسابی هستم به من یک تبلت با چهار گیگ دیتای ماهانه بمدت دو سال داد. پیش خودم هی میگفتم من با تبلت چه کنم اخه؟ رفتم و در وب جستجو کردم و یک اپ پیانو گرفتم که میتونست هم آموزش بده و هم پیانو زدن منو بشنوه و تصحیح کنه. اپ رو نصب کرده و بمدت شش ماه مشتریش شدم. از شما چه پنهون پیانو را برای پسرم خریدم که هی غر میزد من تو مدرسه پیانو کار میکنم ولی در خانه ندارم که تمرین کنم. ولی مثل اینکه در حد حرف بود چون پیانو رو که خریدم دیگه طرفش نرفت. من هم خودم رفتم و اپهاش را گرفتم و شروع کردم به یادگیری، جالبه اعضای خانواده که اینو دیدن شروع کردن. خانومم و پسرم بهمراه هم زمانبندی کردیم و همه داریم یاد میگیریم. خیلی لذت بخشه که در یک خانه بعد از شش ماه سه نفر باشن که هر سه پیانو نواختن رو بلدن. </span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">خلاصه اینکه شما خودتون از خودتون راضی باشید خیلی مهمه. اینکه شما دیگران رو خوشحال کنید که خودتون از خوشحال شدنشون خوشحال بشید لذتی وصف ناپذیر داره.</span></p>
<center><!--Facebook Badge START--><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Mohajer Canada"></a>لینک صفحه فیسبوک من<br /><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img height="112" src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" style="border: 0px;" width="120" /></a><br /><a href="http://www.facebook.com/badges/" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Make your own badge!"></a><!--Facebook Badge END--></center>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-66003184948512899222021-02-23T13:31:00.005-05:002021-03-13T17:35:05.758-05:00بیش از یازده سال در کانادا <p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;"> وقتی بیش از یازده سال پیش از خانوادم توی تهران خداحافظی کردم، اصلا فکر نمیکردم امکان داره بیش از یازده سال دیگه به اون کشور برنگردم. برنامه هر سال ما این بوده برنامه ریزی کنیم برای اینکه امسال تابستون تعطیلات بریم ایران و همرو ببینیم ولی هر سال به علتی بهم خورده. خیلی از چیزهای دیگه رو هم فکر نمیکردم. مثلا فکر نمیکردم که شاید مجبور بشم مسافرتهای دور و طولانی داشته باشم. شرکتی که من در اون کار و دیزاین میکنم در تمام دنیا پروژه داره. پروژه های بلند مدت، من نه تنها باید دیزاین کنم بلکه باید تا وقتی که پروژه تحویل مشتری داده میشه و حتی بعد ازون نظارت کنم تا کار بدون اشکال و مطابق توافقنامه و نیازهای مشتری طراحی و تحویل بشه. در غیر اینصورت پای جان انسانها در میان هست. مسافرتهای طولانی من همه با پروازهای فرست کلاس انجام میشن و هتلهای درجه اول در سراسر جهان رزرو میشن چون جزو پولیسیهای شرکت هست ما نباید خسته به مقصد برسیم و در پروازهای طولانی مدت از هشت تا سیزده ساعت حتما باید بتونیم خوب استراحت کنیم. این فرصتی بسیار گران قیمت به من داده که بتونم تمام دنیا رو ببینم. با مردم و زندگیشون آشنا بشم. از آسیای دور، چین و هنگ کنگ گرفته تا آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی و اروپا و خاور میانه. تقریبا به سی کشور دنیا تو همین چند سالی که کار میکنم سفر کردم. اوایل استرس خیلی داشتم، شما فرض کن بعنوان نماینده شرکت میفرستنت فلوریدا در یکی از بزرگترین پروژه های اون ایالت. غیر ازینکه باید ببینی کار درست پیش میره یا نه و اشکالات رو پیدا کنی و راه حل بدی، باید در پشت یک میز بزرگ بشینی و به حدود بیست نفر آدم بی تعارف پاچه پاره از مهندس گرفته تا مدیر شرکت روزانه جواب پس بدی و راضیشون کنی. کار آسونی نیست. پا کج بذاری ریپورت میدن و اظهار نارضایتی میکنن. باور کنید ساده نبود. من که از ایران با زبان الکنم به اینجا اومدم یوهو خودم را در این موقعیت دیدم. استرس بسیار زیادی داشت ولی سعی کردم بر آن غالب بشم. تنها راهش این بود که نترسیدم و میدان را خالی نکردم. خیلی تغییر کردم. سخت شدم. رک شدم. اعتماد به نفس شدیدی پیدا کردم. یاد گرفتم جمله هامو مختصر و مفید بیان کنم. اخلاقم بطور اتوماتیک و غیر ارادی نسبت به ایرانیهای دوروبرم تغییر کرد. برای همینه که حرفام خشک و گاهی تلخه و برای ایرانیها برخورنده است. ولی سعی میکنم مفید باشن. این تجملاتی که دوروبر خودم میبینم برای من فقط احمقانه است. ساده گی و اصالت رو خیلی بیشتر میپسندم و عاشقش هستم. شاید یک علتش این باشه که خیلی وقتها در هتلهای لوکس در سراسر جهان اقامت داشتم و همه چه تو پروازهام و چه در هتلها جلوم خم و راست میشدن برای همین دیگه این چیزها به نظرم نمیاد. آدم مغروری هستم ولی نه به اون اندازه که بخوام خودمو به رخ افراد ساده بکشم. اتفاقا خیلی ساده هستم. ولی جلو آدمایی که احساس میکنن از دماغ فیل افتادن بشدت وایمیستم. چون قابلیتهاشو دارم از تحصیلات گرفته تا کار و اعتماد به نفس. زندگی بهم یاد داده نباید جا بزنم. بقول معروف اسکیپر نیستم. خیلی راحت به یکی میگم مزخرف میگی اگه مزخرف بگه. علتش اینه که به خودم هم میگم. تو خیلی از جلسات رسمی پیش اومده که من داشتم حرف میزدم وسط حرفم خودم دیدم دارم چرند میگم. بلافاصله حرف خودمو قطع کردم و بهشون گفتم، "اوه ببخشید پنج دقیقه داشتم بولشیت میگفتم." دوباره برگشتم و حرفمو تصحیح کردم. یا گفتم بیخشید این قسمت که گفتم بولشیت بود. الان جوابی براش ندارم بذارید روش فکر میکنم و دفعه بعد جواب میدم." بهتر ازینه که کس دیگه بهتون همیتو بگه. خلاصه جو روزگار باعث شده خیلی تغییر کنم. خیلی جاها براشون جالب بوده من کجایی هستم. میپرسن. اینجاست که خیلی از ایرانیا سعی میکنن بپیچونن. ولی من با افتخار میگم ایرانی هستم. حتی اسمم رو هم تغییر ندادم و کج و کوله نکردم. چون یاد گرفتم که این ملیت و اسم نیست که باعث پیشرفت میشه، این معلومات و شخصیت و تخصص شما هست که باعث میشه دیگران قبولتون کنن. تا حالا هم چه در قلب غرب غرب وحشی و چه در آسیای دور دور شرقی حتی یک مورد نبوده که با اسم و ملیت من مشکل داشته باشن. مشکل هم داشته باشن، این مشکل اونهاست، مشکل من نیست. من راه خودمو میرم و کسی نمیتونه متوقفم کنه. تنها چیزی که حسرت میخورم گذشت عمره. جوانی من در مملکتم بیهوده گذشت و الان زمان زیادی ندارم که جبران کنم.</span></p><p style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">امروز وقتی قلم به دستم گرفتم میخواستم بهتون یاد بدم چطور اعتماد به نفس داشته باشید و چطور بر استرستون غلبه کنید ولی مقدمه من به درازا کشید و افتاد به پست بعدی.</span></p><div style="text-align: justify;"> لینک صفحه فیسبوک من</div>
<center><!--Facebook Badge START--><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Mohajer Canada"></a><br /><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img height="112" src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" style="border: 0px;" width="120" /></a><br /><a href="http://www.facebook.com/badges/" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Make your own badge!"></a><!--Facebook Badge END--></center>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-89862407236220804722021-02-23T13:14:00.006-05:002021-03-13T10:52:40.085-05:00کانادا سرزمین فرصتها<div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;"> کانادا سرزمین فرصتهاست. من ندیدم کسی به کانادا آمده باشه و کمی از خودش اراده برای هدفش نشون داده باشه و ناامید شده باشه. اینجا برای همه کار هست. برای همه فرصت هست. هر کسی صنعتی داره، هنری داره، حرفه ای بلده، تخصصی داره میتونه در اینجا با کمی مطالعه در بازار کار و فاین تیون کردن تخصص خودش و جهت دادن به اون موفق بشه.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">هر کسی حتی تخصصی نداره بلکه اراده ای داره برای یاد گرفتن باز میتونه دراینجا موفق بشه. در اینجا حتی اگر زبانتون هم کامل نیست باز هم شرایط موفقیت برایتان مهیاست.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">بیخودی اوضاع رو برای تازه واردها پیچیده نشون ندیم. بیخودی کسانی که هنوز نیومدن رو ناامید نکنیم. اینجا صد دروازه برای موفقیت وجود داره. شاید چهل تا ازین دروازه ها زبان قوی میخواد. شاید سی تا تحصیلات میخواد. پنجاه تا تخصص میخواد.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">مهمترین شرط موفقیت در کانادا رسیدن به کاناداست. بعد ازون کمی صبر و فکر و استفاده از فرصتهاست.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">بعد از حدود یازده سال زندگی در کانادا میگم، حماقت هست که وارد این کشور فرصتها بشید و خودتون رو در زنجیر کار کارمندی در شرکتها و ادارات به عنوان هر پستی گرفتار کنید و در تب و تاب این باشید که کی لی اف میشید کی مورتگیجتون عقب میفته کی رئیس احمق شما دیگه از شما خوشش نمیاد. تا شش هفت سال اول شاید قابل قبول باشه این نوع کارها ولی حتما دنبال آرزوهای خود و بیزینس خود برید. شما برای همین اینجایید.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">میشه از همون اول اینجا اومد، بر حسب عادت ایران بلافاصله ماشین فلان خرید تا چشم شهین خانوم دراد، خونه فلان اجاره کرد تا پهلو شوهر خواهر مهین خانوم پز داد و بعد با یک لی اف بدبخت بیچاره شد. میشه هم با کمی تدبر و تفکر کاری کرد و پولی ذخیره کرد و در کنار کار اصلی کم کم بیزینسی زد و موفق شد و از زندگی لذت برد. حرف خیلی زیاده.... </span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;"><br /></span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-family: times; font-size: large;">ولی لطفا دیگران رو ناامید نکنید. اینجا برای موفقیت همه فرصت هست.</span></div><p></p>Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-25881237666551319142016-09-10T10:37:00.007-04:002021-03-13T17:40:05.756-05:00خرید خانه در کانادا<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">کسانی که میخوان خانه بخرن (مخصوصا در تورنتو و ونکوور) به نکات ذیل توجه کنن:</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">1- خریدار برای خرید، اجباری به داشتن ایجنت نداره. هر چند داشتن ایجنت خوب و صادق خیلی مفیده و بر عکس داشتن ایجنت نادرست مضر. خریدار میتونه مستقیما با دیدن آگهی فروش با ایجنت فروشنده تماس بگیره و خانه رو ببینه. درصورت خرید مسکن، ایجنت فروشنده درصد زیادی از حق الزحمه ایجنت خریدار رو به خریدار (بدون ایجنت) تخفیف خواهد داد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">2- درصورتیکه برای خرید خانه ایجنت داشته باشید باید قراردادی با ایجنت ببندید که در طول مدت قرارداد فقط با ایشون به دیدن خانه میرید و با ایجنت دیگری به موازات کار نخواهید کرد. توجه داشته باشید در این قرارداد دو عدد خیلی خیلی مهم هستند. الف) مدت قرارداد هست که سعی کنید بیشتر از دو ماه نباشه و بعد از اون اگر ایجنت خوب بود تمدید کنید. ب) در قرارداد ذکر میشه بعد از اینکه قرارداد تمام شد شما به مدت توافقی حق ندارید خانه هایی که با ایجنت دیدید رو خریداری کنید و اگر خریدید باید به ایجنت جریمه بپردازید. متاسفانه ایجنتها با تبصره هایی که بلد هستند اگر شما در محدوده ای که با ایجنت برای خریداری خانه قرارداد بستید، در طی این مدت خانه ای بخرید(با اینکه قرارداد تمام شده) این ایجنت میتونه شمارو تحت پیگرد قرار بده و از شما جریمه بگیره. مطلقا این مدت بعد از قرارداد را 30 روز و یا کمتر از آن بگذارید. ایجنت حق نداره شمارو در مورد مدت قرارداد تحت فشار بگذاره اگه اینکارو کرد با اون ایجنت قرارداد نبندید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">3- ایجنتها (ی ایرانی) معمولا خیلی خیلی اهل تعارف هستند و سعی میکنن شمارو در رودربایستی اعتماد و ... قرار بدن و بعدا شما شاید تو دردسر بیفتید. گاهی به شما میگن شما امضاء خودتو مثلا در تبلت من وارد کن من خودم بقیه کارهارو میکنم و امضاء شمارو در مدارک وارد میکنم و شما نیازی نیست که هی امضا بدی. به هیچ وجه به این طریق به کسی امضاء ندین. میتونید بگین مدارک را ایمیل کن و من امضاء کرده و دوباره بهت ایمیل میکنم. اصلا اهل تعارف با ایجنت نباشید، برای هر مدرک و چکی که میدین رسید بگیرین.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">4- گاهی ایجنتها همه خانه هارو به شما نشون نمیدن. خانه هایی رو نشون میدن که با فروشنده زد و بند کرده و درصد خوبی گیرشون میاد. حواستون باشه شما خودتون سرچ کنید و از ایجنت بخواین که خانه های مورد نظر شمارو نشون بده. اگر دلیلی برای نشان ندادن آورد مطمئن شید که دلیلش موجه هست. شما خودتون هم میتونید مستقیما با ایجنت فروشنده تماس بگیرید و اطلاعات بگیرید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">5- همه میدونیم خانه ها در تورنتو به جهت داشتن مشتری زیاد مالتی پل آفر میشه. مثلا خانه های رو 700 هزار دلار قیمت گذاشتن و بعد شش تا مشتری پیدا میشه و بین اونها رقابت ایجاد میکنن بازارگرمی میکنن و خانه رو به قیمت 950 هزار دلار میفروشن. سعی کنید که بودجه خود را حساب کنید. با حرفهای ایجنت جوگیر نشید که هی مبلغ رو بالا ببرید. این خونه نشد یک خونه دیگه. بیشتر از بودجه خود خرج نکنید که کسی از فردای بازار مسکن تورنتو و کانادا آگاه نیست.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">6- قبل از اینکه شروع به گشتن خانه کنید از بانک خود پری اپروال برای وام بگیرید تا از بودجه خود مطمئن بشید و گرفتار کاغذبازی و بروکر و مدرک سازی نشید.</span></div>
</div>
<center><!--Facebook Badge START--><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Mohajer Canada"></a><br />لینک صفحه فیسبوک من</center><center><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img height="112" src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" style="border: 0px;" width="120" /></a><br /><a href="http://www.facebook.com/badges/" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Make your own badge!"></a><!--Facebook Badge END--></center>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-43437509573624632002016-09-10T10:20:00.004-04:002021-03-13T17:44:24.720-05:00آقای فامیل هوس کانادا کرده<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">چند وقت پیش آقای فامیل که در ایران برنامه نویس هست به من زنگ زد و گفت: میخوام بیام کانادا ببین اگه برای من کار هست من کار و زندگیمو ول کنم بیام اگه کار نیست نیام. منم بهش گفتم خیلی کار زیاد هست. همه چیز خوبه. تو استعداد داری حتما موفق میشی بلند شو بیا. راستش واقعیت رو بهش نگفتم مجبور بودم این حرف رو بزنم. کسانی که در ایران زندگی میکنن عادت نکردن واقعیت رو بشنون. اگر کوچکترین حرف منفی بهشون بزنی بلافاصله جبهه میگیرن. میگن بیشرف خودش رفته اونجا داره کار میکنه پول درمیاره چشم دیدن اومدن مارو نداره. خیلی از اونها بخش خوب یک نفر که در کانادا زندگی میکنه رو میبینن. بخشی که چقدر تلاش کرده. چقدر به ایندر و اوندر زده. به کلاسهای مختلف رفته. دوباره دانشگاه رفته و چندصد تا رزومه فرستاده. چندین ماه یا چند سال بیکار بوده فعلگی میکرده رو نمیبینن. چون نمیخوان ببینن. وقتی میبینن که خودشون تجربه کنن.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">این آقای فامیل ما شنیده که کانادا در لیست جدید تخصصی به رشته IT نیاز داره. وقتی یکی از ایران میشنوه کانادا به گروهی از رشته ها نیاز داره بلافاصله این به نظرش میاد که شرکتهای کانادایی مهندس مثلا IT یا مهندس مکانیک کم دارن. کاراشون مونده و به دولت اعلام کردن آقای دولت توروخدا برای ما مهندس IT یا عمران بفرست استخدام کنیم ما کارامون مونده. راستش اصلا اینطور نیست. واقعیت این هست که بخشی از بودجه کانادا از مهاجرت تامین میشه. یعنی کانادا باید هر سال حدود دویست هزار مهاجر رو از سراسر جهان قبول کنه. اگه بدونید که هزینه آموزش هر کانادایی از بدو تولد تا وقتی که از دانشگاه فارغ التحصیل میشه حدود بک میلیون دلار هست اونوقت میفهمید که قبول کردن حدود دویست هزار مهاجر چقدر به اقتصاد کانادا کمک میکنه. بعلاوه مهاجرها هر کدوم بطور متوسط با پانزده هزار دلار وارد کانادا میشن. بطور تخمینی کانادا هر سال حدود دویست میلیارد دلار از مهاجرت در هزینه هاش صرفه جویی میکنه. تازه اگه این مهاجرها سر کار برن مالیات میدن و باز درآمد بیشتری تولید میکنن. بچه دارمیشن و در ازدیاد جمعیت کانادا نقش بازی میکنن. 200 میلیارد دلار درآمد (یا صرفه جویی در هزینه ها) در سال فقط از طریق مهاجرت مبلغ کمی نیست وقتی با کل بودجه دولت ایران که در سال حدود سیصد میلیارد دلار هست مقایسه بشه.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">یعنی فقط نصف این مهاجرهای متخصص سر کار برن باز دولت کانادا به اهدافش رسیده. پس قبول کردن مهاجر در کانادا به این معنی نیست که دولت کانادا حتما به تجربه و تخصص اونها احتیاج داره و قراره همرو سر کار بگذاره. این اصلا وظیفه دولت نیست. در کانادا در حال حاضر طبق آمار رسمی حدود هشت درصد بیکار هست. که در استانی مثل کبک بیشتر و حدود ده درصد و در اونتاریو کمتر و حدود شش درصد هست. اگه به این توجه کنیم که آمار بیکاران کانادا شامل کسانی که کار پیدا نکردن و دانشجو شدن و کسانی که با ساعتی ده دلار در فروشگاهها کار میکنن نمیشه و حتی کسانی که حداقل ماهی پانصد دلار درآمد دارند شامل این آمار بیکاری نمیشن اونوقت میفهمیم بیکاری در کانادا شاید حدود پانزده الا بیست درصد هست. اینها بیشترشون نیروی متخصص و فارغ التحصیل دانشگاهی هستن. حالا به این سوال میرسیم پس چرا دولت کانادا با این رقم بیکاری باز تقاضای نیروی متخصص میکنه و میگه مثلا امسال به IT نیاز داریم سال دیگر به مهندس مکانیک و غیره. جواب در بالا داده شده. کانادا به هر حال باید مهاجر وارد کنه تا اقتصادش و جمعیتش متعادل بمونه. این مهاجرهارو هم از نخبه ها و تحصیلکرده ها و پولدارها انتخاب میکنه که سودش بیشتر بشه. دولت کانادا هر سال یک تحقیقی انجام میده که در کدام رشته ها کمتر زیاد داریم. تاکید میکنم "کمتر متخصص زیاد داریم". و بر اساس اون رشته ها مهاجران جدید رو قبول میکنه و بهشون امتیاز میده. پس وقتی یک مهاجر وارد کانادا میشه در وهله اول با خیل زیاد هم رشته ای های خودش که هم داخل کانادا درس خوندن و هم از همه کشورهای دیگه اومدن مواجه میشه. همه اونها هم تحصیلکرده هستند و در کشور خودشون سابقه دارند. این مهاجر برای موفق شدن مجبور میشه رقابت کنه. برای رقابت باید دوباره کلاس بره، درس بخونه، مهارت کسب کنه. باید مصاحبه هایی رو بگذرونه که گاهی فقط برای یک موقعیت کاری حدود صد نفر اپلای میکنن. این یعنی تلاش. یعنی باید خیلی خیلی خیلی بیشتر از ایران تلاش کنی تا در اینجا موفق بشی. شرط اول موفقیت در اینجا تلاش هست و البته کمی هم شانس که بعد از تلاش و کسب مهارت و تجربه در وقت مناسب سر راه آدمی مناسب قرار بگیری.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">حالا من بیام تمام اینهارو به آقای فامیل که شنیده کانادا به متخصص IT نیاز داره و از من میخواد که "تحقیق کنم ببینم اگه برای اون حتما کار پیدا میشه کارشو تو ایران ول کنه بیاد اینجا"، تعربف کنم و بهش بگم، آیا میفهمه؟ باور کنید نه. همون فحشش رو میده و میگه بیشرف رفته اونجا خودش کار گیرآورده داره کار میکنه به ما که رسید میگه باید بیای تلاش کنی.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">مخلص کلام، کسی تشریف میاره اینجا اگه کوچکترین ارتباط شغلی با اونطرف داشته باشه، یعنی مثلا یکسال مرخصی گرفته باشه و بیاد اینجا ببینه آیا وضعش بهتر از ایران میشه که بمونه، مطمئن باشه در عرض چند ماه جا زده و برخواهد گشت. برای موفق شدن دراینجا فقط باید به جلو نگاه کرد و رفت و رفت تا موفق شد. خسته بشی و به پشت نگاه کنی و یادت بیاد که من اونور هنوز موقعیت شغلی و حقوق دارم مطمئنا برمیگردید. تازه برگشتید دیگه زندگی شما مثل سابق نمیشه. دوهوایی میشید و نه اینور رو خواهید داشت و نه اونور.</span></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"> </span></div>
</div>
<center><!--Facebook Badge START--><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Mohajer Canada"></a> لینک صفحه فیسبوک من<br /><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img height="112" src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" style="border: 0px;" width="120" /></a><br /><a href="http://www.facebook.com/badges/" style="color: #3b5998; font-family: "lucida grande", tahoma, verdana, arial, sans-serif; font-size: 11px; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; text-decoration: none;" target="_TOP" title="Make your own badge!"></a><!--Facebook Badge END--></center>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-60348784524961661462016-06-11T11:19:00.002-04:002016-06-11T11:26:44.932-04:00وام مسکن و کردیت (اعتبار بانکی) در کانادا<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<br /><br /><span style="font-size: large;">وقتی که به بانک برای دریافت وامی نظیر وام مسکن مراجعه میکنید بانک از شما سه تا مدرک میخواد.<br />1- برگه T4 و یا صورتحساب مالیاتی دو سال گذشته شما (و همسر) که بیانگر کل درآمد شما در دو سال گذشته است<br />2- نامه از محل کار با ذکر عنوان و سابقه کار و میزان حقوق و مزایای شما (و همسر)<br />3- سابقه کردیت شما (و همسر)، که معمولا در محل توسط متصدی وام شما چک میشه<br />بانک با گرفتن این مدارک بدنبال این هست که ببینه بودجه شما به چه مقدار وامی میرسه و چقدر شما در زندگی مالی خود آدم خوش حسابی بودید.<br />داشتن کردیت خوب شرط لازم برای گرفتن وام هست ولی شرط کافی نیست. یعنی اگه بهترین کردیت رو داشته باشید ولی درآمد کافی نداشته باشید بانک وام نخواهد داد. و برعکس اگر بهترین درآمد را داشته باشید ولی کردیت خوبی نداشته باشید باز بانک وام نخواهد داد.<br />کردیت معمولا با خرج کردن زیاد و پرداخت به موقع صورتحسابهای بانکی بالا میره. پرداخت صورتحسابهای به موقع به بانک باعث بالا رفتن کردیت میشه. برای مثال اگه از بانک یک یا چند کردیت کارد دارید و از همشون بطور فعال استفاده میکنید. درصورتیکه سر ماه کل صورتحساب رو پرداخت کنید به امتیاز اعتباری شما اضافه میشه. درصورتیکه قسمتی از صورتحساب خود رو پرداخت کنید بسته به درصد مبلغ پرداختی از اعتبار شما کاسته شده و یا کمتر به اعتبار اضافه میشه.<br />پرداخت به موقع صورتحسابهایی مثل آب و برق و تلفن و اینترنت به اعتبار شما اضافه نمیکنه ولی درصورتیکه پرداخت نکنید توسط شرکت مربوطه در نامه اعمال شما یا همون کردیت شما ثبت میشه. بطوریکه هرکی کردیت شمارو چک کنه میبینه که شما صورتحسابهای پرداخت نکرده دارید. و شمارو درمورد اونها سوال پیج خواهد کرد.<br />برعکس تصور خیلیها داشتن تعداد زیاد کردیت کارد نه به اعتبار اضافه میکنه و نه کم. خرج کردن از کردیت کارد و پرداخت به موقع صورتحساب هست که باعث افزایش کردیت میشه.<br />هر کردیت کاردی هم به اعتبار شما اضافه نمیکنه. کردیت کاردهایی نظیر HBC master card و کردیت کاردهای مربوط به شرکتها و مراکز خرید با خرج کردن و پرداخت به موقع صورتحساب به اعتبار شما اضافه نمیکنه. پرداخت صورتحساب این نوع کردیت کاردها مثل پرداخت صورتحساب آب و برق و تلفن هست. و فقط در صورتیکه پرداخت نکنید یا در پرداخت تاخیر کنید از اعتبار شما خواهد کاست. پس سعی کنید از این نوع کردیت کاردها نداشته باشید و ازکردیت کاردهای معتبر بانکی استفاده کنید که توسط بانک یا موسسات مالی معتبر به شما داده میشه. <br />وقتی که از بانک تقاضای وام مسکن میکنید بانک درآمد شمارو منهای مخارج شما میکنه و با در نظر گرفتن یک سری فاکتورهای دیگه نظیر داون پیمنت و ... استطاعت مالی شمارو برای وام محاسبه میکنه و سقف وامی رو که میتونه به شما بده اعلام میکنه. ولی بانک از کجا میفهمه که چقدر مخارج سالیانه شماست. در همون نامه اعمال شما یا کردیت شما هر نوع کردیت کارد، و وام و بدهی که دارید ذکر میشه. با اینحال برخی از وامها نظیر وام تحصیلی دولت کبک وارد این کارنامه اعمال نمیشه. برای مثال اگه شما ماهی 400 دلار بابت بدهی وام تحصیلی دولت کبک دارید پرداخت میکنید، بانک اونو ندید میگیره یا به عبارتی نمیبینه پس شما میتونید حدود هشتاد هزار دلار بالاتر وام بگیرید. اینکه آدم بدونه چه نوع وام و بدهی و از کدام سیستم وارد این کارنامه مالی میشه و یا نمیشه میتونه کمک بزرگی به میزان دریافتی وام در آینده بکنه.<br />معمولا متقاضی وام بهتره که اول از یک بانک معتبر و سخت اپروال بگیره و بعد کاغذ اپروال وام خود رو به بانکهای دیگه ببره وبگه مثلا من از بانک RBC اپروال وام هشتصد هزار دلایر با سود سالیانه 2.55 درصد دارم و از اون بانکها وام بیشتر با سود کمتر بگیره. البته همونطور که در مهاجرت دلال وجود داره. در وام و وام بازی هم دلال وجود داره. شما اگه اطلاعات کمی در مورد نحوه گرفتن وام دارین میتونید به دلالان وام یا بروکرها مراجعه کنید و اونها همینکار رو برای شما انجام میدن. البته مراحل گرفتن وام به قدری واضح و ساده هست که احتیاجی به بروکر نیست مگر اینکه شخصی بخواد کارهای غیر قانونی یا به قول بروکرها "کاغذ بازی" بکنه که داستان اون فرق میکنه. <br />بانک برای وام دادن یک سری امتیازات و معیارهای نانوشته ای هم داره. یکی از این امتیازات داشتن فرزند و خانواده است. این یکی از شرایطی است که بانک رو تا حدودی مطمئن میکنه که وام گیرنده به خاطر خانواده خود هم که شده در پرداخت بدهی های وام مسکن خود کوشا خواهد بود. و یا کسی که قرارداد کار دائمی داشته باشه با کسی که بصورت قراردادی در جایی مشغول به کار هست از نظر بانک دارای امتیازات متفاوتی هستند.<br />توضیح: وقتی شما از کردیت کارد معتبر بانکی و کردیت کاردهای فروشگاهی به امید گرفتن چند پوینت فروشگاهی همزمان استفاده میکنید باعث میشه که خرید شما از کردیت کارد بانکی هیچوقت به حد نصاب نرسه و در نتیجه بانک هم فکر میکنه که شما به کردیت بیشتر نیازی ندارید و عدد کردیت کارد شما همچنان در همون حد میمونه. نتیجه اینه که اعتبار کارنامه اعمال شما تغییر قابل توجهی نمیکنه و فقط شما چند پوینت فروشگاهی دریافت میکنید. لذا بهتره کردیت کاردهای فروشگاهی خود رو از همین امروز با قیچی ببرید بندازید تو سطل آشغال و از کردیت کارد اصلی خود استفاده کنید. دراینصورت بانک وقتی میبینه که رقم شما به حد نصاب رسیده و خوش حساب هستید خودش نامه میفرسته و کردیت شمارو افزایش میده. که این برای دنیا و آخرت شما هم مفیده.<br />مثالی میزنم، تمام صورتحسابهای منزل اعم از تلفن و اینترنت و ... به نام من هست و من پرداخت میکنم. من به دلایل کاری از چند کردیت کارد استفاده میکنم. ولی خانوم من تنها چیزی که داره یک عدد کردیت کارد از بانک RBC هست که خرید منزل رو باهاش انجام میده. در داخل کارنامه اعمال من مطابق آخرین گزارش اکویی فاکس کلکسیونی از انواع شرکتهای اینترنتی و تلفن و کردیت کاردهای مربوط به بیزینس وچود داره درصورتیکه در کارنامه اعمال خانوم من فقط یک کردیت کارد با کردیت تقریبا برابر با من وجود داره. امتیاز هر دو مطابق آخرین گزارشی که گرفتم اکسلنت بوده و حتی امتیاز خانوم من حدود 2 امتیاز از مال من بالاتر است.</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-68832138769372742382015-08-01T18:49:00.004-04:002015-08-01T19:47:10.215-04:00اگه خوب نبود برمیگردم!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">یک بام و دو هوا بودن بزرگترین سم برای مهاجرته. اینکه ما چندین سال در ایران سابقه داریم و نمیخواهیم کار خودمون رو به راحتی از دست بدیم و میایم کانادا تا ببینیم اگه اوضاع خوبتر بود و مشکلی نداشتیم بمونیم و اگه مشکل داشتیم برمیگردیم ایران و کارمون رو ادامه میدیم. اصلا ایده و انگیزه خوبی برای به کانادا اومدن نیست.<br />مسلما چهار پنج سال اول در کانادا بودن و حتی بعد از اون با مشکلات زیادی همراهه. سوال اینه برای چی میایید کانادا؟ بخاطر مسائل فرهنگی، اجتماعی، علمی؟ یا برای زندگی راحت <span class="text_exposed_hide">...</span></span><span class="text_exposed_show" style="font-size: large;">بدون تلاش زیاد؟ این آخری رو اشتباه اومدید برگردید. <br />اگه شخصی پشتش به کارش در ایران گرم باشه در هر لحظه در جا خواهد زد. این موضوع باعث میشه شخص همیشه در کانادا با خودش و خانواده اش جنگ فکری و فیزیکی داشته باشه وتلاش موثری نکنه و همیشه غر بزنه. کانادا مهاجر پذیره درست ولی تضمین نکرده بدون کار و تلاش زندگی خوبی به مهاجران بده. جناب آقای حکیم صاحب کمپانی لنز و عینک حکیم مهاجر هستن. ولی اون آقایی هم که با یک لیوان پای پله برقی مترو کنکوردیای مونترال و یا خانومی که با وضع بد و دندونهای نامرتب و صورت لاغر با یک پیراهن سکسی دوبنده در محل عبور اتومبیلها در خیابان یانگ تورنتو واستاده هم مهاجر هستن. سالی 200 هزار مهاجر وارد کانادا میشن ولی کانادا الان چندین سال در وضعیتی قرار داره که سالی حدود 10 تا 20 هزار شغل از دست میره. این یعنی چی؟ یعنی رقابت. یعنی تلاش زیاد. یعنی تحصیل مجدد. دوره های متعدد. یا تلاش زیاد برای داشتن بیزینس شخصی. اگر هم فکر میکنید با پیدا کردن کار در کانادا همه درها گشوده میشه و راحتی شروع میشه هم باز از این خبرها نیست. کار کردن در کانادا بسیار جدی هست و فراز و نشیبهای خودش رو داره. در کانادا خیلی راحت افراد رو از شرکت بیرون میکنند. خیلی راحت فرد جدیدی رو به جاش میگذارن. پیدا کردن کار، نگه داشتن کار، جستجوی کار بعدی درحالیکه ماهی فلان قدر وام و قسط خونه و ماشین میدید کابوسهایی هست که همه کاناداییهای شاغل لحظه به لحظه با خودشون حمل میکنند. <br />حالا سوال مطرح میشه که چرا اگه کانادا در وضعیت خوب اقتصادی و شغل برای مهاجران قرار نداره پس مهاجر پذیری میکنه؟ بیزینس کانادا با مهاجرت میچرخه. مهاجرهایی که تعدادشون هم کم نیست تمام زندگیشون رو در کشورشون میفروشن و با چندصدهزار و حتی چند میلیون دلار وارد کانادا میشن و چرخ خرید و فروش مسکن کانادا رو میچرخونن کم نیستن. مهاجرهایی که برای کانادا تولید جمعیت میکنن. کسی که چندین ساله در کانادا زندگی کرده و مشکلات کانادا رو دیده کمتر تن به ازدواج و یا حتی تولید نسل میده ولی یک مهاجر پاشو که به کانادا میگذاره میخواد بچه درست کنه که رودتر از خودش پاسپورت کانادایی بگیره. خلاصه مهاجرت یکی از منابع درآمد و تولید منابع انسانی دولت کاناداست بدون اینکه زیاد به آینده مهاجران نسل اول فکر کنه.<br />اگه شخصی به امید زندگی راحت به کانادا میاد باید با مبلغی بالاتر از یک میلیون دلار وارد کانادا بشه در غیر اینصورت باید تلاش کنه. تازه همون که یک میلیون دلار به کانادا میاره برای زندگی راحت باید 500 هزار دلارشو بده خونه بخره با 500 هزار دلار بعدیش باید بیزینس کنه که خود این هم راحت نیست. بانکهای کانادا حداکثر سود تضمین شده که به سپرده شما میدن یک تا دو درصده یعنی هیچ اگه هم تلاشی برای داشتن بیزینس خوب نکنید 500 هزار دلار عین برق تموم میشه پس حتی با یک میلیون دلار هم نمیشه در کانادا راحت بود. در زندگی در کانادا باید استرسهای زیادی رو تحمل کرد. باید قدرت رقابت داشت. اگه شخصی با این امید میاد اگه خوب نبود برمیگردم و بیزینس ایران خودم رو ادامه میدم خودش رو از قبل در معرض تنشها و جنگهای فکری زیادی قرار داده و بهتره اصلا نیاد.</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-36224587172068822452015-05-28T22:27:00.002-04:002015-05-28T22:32:12.089-04:00برگشت به وبلاگ<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">تصمیم گرفتم دوباره شروع به نوشتن کنم. اگه بخوام به عقب برگردم خیلی وقته که ننوشتم. از زمانی که هنوز دانشجو بودم و در مونترال زندگی میکردم. حدود دوسالی میشه. بطور خلاصه:</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">ژانویه سال 2014 بود. زمانی بود که دیگه داشتم اذیت میشدم. استادم تو دانشگاه بهم فشار میاورد. من هم شبها فشار رو روی اپلای کردن برای کار میگذاشتم. تا اینکه یک روز وارد دفتر کارم تو دانشگاه شدم. حسابی تحت فشار بودم. بصورت جدی به خدا گفتم که دیگه بریدم خودت یک کاری بکن. دقیقا فردای همون روز دو رکرویتر با تلفن با من تماس گرفتن. یکی از مونترال برای یک شرکت درمونترال و دیگری در تورنتو. برای شرکت اول در مونترال دو مصاحبه دادم و ماه فوریه به من جاب آفر دادند گفتن بیا مشغول کار شو. خیلی خوشحال بودم. با استاد صحبت کردم اون چاره ای جز موافقت نداشت چون در غیر اینصورت از شورای تحصیلات تکمیلی که قبلا با رئیسش صحبت کرده بودم تقاضا میکردم که برای دفاع من استاد تعیین کنند. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">یک دانشجوی دکتری وقتی باندازه کافی ژورنال و کار برای دفاع داشته باشه، کسی نمیتونه جلوی دفاعشو بگیره. اگه استاد هم قبول نکنه میتونه از دانشگاه بخواد که براش استاد تعیین کنند و با اون دفاع کنه. در اینصورت استاد فقط از پولی که بابت دفاع من بهش میرسه محروم میشه لذا چاره ای جز موافقت نداره. تنها قدرت استاد در دادن ریکامندیشن هست که اون هم برای منی که کارمو خودم از قبل پیدا کرده بودم دادن یا ندادنش اثری نداشت. بهرحال با استاد صحبت کردم و به کار جدید در مونترال رفتم. یک هقته ای از شروع کارم نگذشته بود که شرکت دوم که شرکتی بسیار بزرگتر و معروفتر در تورنتو بود منو به مصاحبه دوم دعوت کرد. به من گفتن باید بیای تورنتو برای مصاحبه گفتم نمیتونم. بعد بهم گفتن که به شعبه شرکت ما در مونترال برو و ما ترتیب مصاحبه بصورت ویدئو کنفرانس رو باهات میدیم. روز 20 مارچ (روز عید ما) به مصاحبه رفتم. نمیدونم چرا قبل از همون اول که این دو پیشنهاد کار اومده بود میدونستم که قبولم میکنن. بهرحال این هم قبول کرد. تصمیم بسیار سختی بود. یکی از سختترین تصمیمهای عمرم. در یک طرف یک شرکت نسبتا متوسط در مونترال که من رو بعنوان design engineer استخدام کرده بود و تازه 3 هفته بود که مشغول شده بودم ولی آینده خوبی برای خودم در اون شرکت نمیدیدم. از طرفی دیگر شرکتی در تورنتو که دیدی از کارم و اینکه قراره دقیقا کارم چی باشه نداشتم. ولی حقوق و مزایاش خیلی بهتر از کار مونترال بود. هزینه اسباب کشی و سفر من به تورنتو رو هم گفتن میدیم. دل به دریا زدم و از کارم در مونتریال بعد از 3 هفته استعفا دادم و به تورنتو رفتم. خانواده رو هم بعد از دو ماه به تورنتو منتقل کردم. شرکت جدید در همه جای دنیا پروژه داره. لذا سفر هم داره. من طی این یکسال به هنگ کنگ، دوبی، آمریکا، هندوستان سفرهایی داشتم. دانشگاه رو هم در فوریه همین سال دفاع کردم. دفاع هم برای خودش ماجرایی داره. از یکطرف تاریخ دفاع من روزی در فوریه تعیین شده بود از طرفی دو پروژه در هنگ کنگ و آمریکا به مشکل برخورده بودن و من باید میرفتم. خلاصه برنامه رو اینطور تنظیم کردم که اول هنگ کنگ برم کار رو تموم که کردم برم مونترال دفاع کنم و بعد از دو روز به فلوریدا برم برای پروژه دوم. هنگ کنگ که بودم دو روز به تاریخ برگشت من به کانادا برای دفاع یکی از استادهای ژوری دفاع من ادا درآورد که من تز رو خوب نخوندم برای دفاع ایشون اماده نیستم. خلاصه آدم بعد ازیک روز کاری جدی میاد هتل استراحت کنه با همچین چیزی مواجه میشه اصلا خوب نیست. خیلی خوابم میومد. از طرفی هم با دیدن این ایمیل حسابی داغون شدم، به استاد مربوطه ایمیل زدم و گفتم لطفا تاریخ رو عوض نکنید و دوباره به خدا گفتم خودت درستش کن دیگه از من کاری بر نمیاد و با خیال راحت خوابیدم. فردا صبح ایمیل رو چک کردم دیدم استاد ایمیل زده و معذرت خواهی کرده و گفته شما تزتون رو دو ماه پیش به من فرستاده بودین و اهمال از من بوده لذا سعی میکنم بخونمش و به دفاع برسم. خلاصه در تاریخ معین هم دفاع کردم. و بعد به آمریکا برای پروژه دوم رفتم و خوشبختانه هر دو رو با موفقیت تمام کردم. ماه فوریه 2014 هم به عنوان سخت ترین ماه زندگیم ثبت شد. شما در سفر کاری باشید دغدغه انجام پروژه های که اگه انجام نشه شرکت باید کلی جریمه بده و دغدغه درست کردن پرزنتیشن برای دفاع و نامه اون استاد. خلاصه ماه راحتی نبود ولی روز دفاع من شیرین ترین روز بود با توجه به اینکه فقط خودم میدونستم که با چه سختی به این دفاع رسیده بودم.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span><br /></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"> </span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-29047174605921151502015-03-12T22:31:00.006-04:002021-03-13T17:46:57.209-05:00برای دنبال کردن تجربه های من میتونید به صفحه زیر ملحق بشید<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: center;"><br /></div>
</div>
<center><!-- Facebook Badge START --><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" style="font-family: "lucida grande",tahoma,verdana,arial,sans-serif; font-size: 11px; font-variant: normal; font-style: normal; font-weight: normal; color: #3B5998; text-decoration: none;" title="Mohajer Canada"></a><br/><a href="https://www.facebook.com/mohajer.canada.9" target="_TOP" title="Mohajer Canada"><img src="http://badge.facebook.com/badge/100001007140720.1553.1151036684.png" width="120" height="112" style="border: 0px;" /></a><br/><a href="http://www.facebook.com/badges/" target="_TOP" style="font-family: "lucida grande",tahoma,verdana,arial,sans-serif; font-size: 11px; font-variant: normal; font-style: normal; font-weight: normal; color: #3B5998; text-decoration: none;" title="Make your own badge!"></a><!-- Facebook Badge END --></center>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-46713802412213722312014-05-31T14:01:00.001-04:002014-05-31T14:08:42.085-04:00سلب تابعیت کانادایی، شهروند درجه یک و دو !!؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div class="text_exposed_root text_exposed" id="id_538a17cd82fdd0d28271273" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"><span class="userContent" data-ft="{"tn":"K"}"><span dir="rtl">متاسفانه جدیدا برخی سایتهای ایرانی نظیر سایت "ونکوور" و "روزنامه" و ... برای جلب بازدیدکننده، آگاهانه و یا ناآگانه بخاطر آشنا نبودن به زبان انگلیسی و یا پیروی از برخی سایتهای دیگر، خبرهای رسمی دولت کانادا که مربوط به مهاجران جدید و قدیم و قوانین مهاجرت میشه رو با یک عنوان جنجالی جعل کرده و به خورد مردم ساده ما میدن. لطفا وقتی خبری رو میشنوید قبل از شیر کردن و ایجاد تنش در مهاجران دیگه کمی وقت بگذارید و اصل خ<span class="text_exposed_hide">ب</span><span class="text_exposed_show">ر رو به انگلیسی در سایتهای معتبر بخونید. من اگر جای شما باشم از دنبال کردن اینگونه سایتها انصراف میدم.<br />یکی از نمونه های این اخبار، جعل لایحه C-24 دولت کانادا است که به عنوان شهروند درجه یک و دو و سلب شهروندی از کاناداییهای دارای دو تابعیت داره دست به دست بین ایرانیها میچرخه و هر کس هم پیاز داغشو زیاد میکنه.<br />اصل لایحه بطور خلاصه میگه شهروندانی که دارای دو تابعیت هستند و از تابعیت دوم جهت اعمال تروریستی و یا جنایت استفاده میکنند و به شهروندی کانادا لطمه میزنند تابعیت کانادایی از آنها مطابق یک پروسه ذکر شده گرفته خواهد شد. والسلام.</span></span></span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-35118480002119284462014-05-06T21:14:00.003-04:002014-05-06T21:14:45.842-04:00نقش رفرنس در پیدا کردن کار در کانادا و آمریکا<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">وقتی که دو یا سه مصاحبه رو در شرکتی با موفقیت پشت سر میگذارید، درست یک مرحله قبل از اینکه به شما آفر بدن از شما میخوان تا رفرنسهاتون رو معرفی کنید تا از آنها در مورد شما سوال بپرسن.<br />این مرحله یکی از مهمترین مراحل کاریابی هست.<br />شاید ندونید داشتن بهترین نامه ریکامندیشن برای خیلی از کمپانیها در کانادا و آمریکا اهمیت چندانی نداره. چون میگن بهر حال نامه است و هر کی میتونه واسه خودش تهیه کنه و در ضمن موقع مصاحبه میفهمن چند مرده حلاجین. ولی داشتن رفرنس خوب<span class="text_exposed_hide">...</span></span><span class="text_exposed_show"><span style="font-size: large;"> و معتبر که خود در شرکتی معتبر به کار مشغوله و شمارو از نزدیک میشناسه بسیار مهمه. اکثر شرکتهای بزرگ از شما حتی مدرک تحصیلی هم نمیخوان یعنی وقتی شما میگین از فلان دانشگاه فلان مدرک رو دارم اعتماد میکنند ولی تمام سوالاتشون رو از رفرنس شما میپرسن و اون رفرنس از ریکامندیشن و ارائه مدارک مختلف برای اونها مهمتره. <br />پس توصیه میشه وقتی در جایی کار میکنید، حتی موقت. حتی بصورت ولنتیر اگه شخص معتبر و مهمی رو میشناسید بهش نزدیک بشید و باهاش در ارتباط باشید و در نهایت از اون اجازه بگیرید که اسم و شماره تماسش رو بعنوان رفرنس به شرکتهایی که از شما تقاضا میکنن ارائه کنید. معمولا حدود سه رفرنس کفایت میکنه. رفرنس شما علاوه بر اعتبار باید برای شما وقت بگذاره. گاهی به رفرنس فرمهایی رو میدند که پر کنه لذا اگه میدونید کسی حوصله اینکارهارو نداره بعنوان رفرنس انتخابش نکنید چون با آینده شما بازی خواهد کرد.دانشجویان مخصوصا توجه کنن، گاهی با استادشون میونه خوبی ندارند. گاهی استاد و یا سوپروایرشون آدم درستی نیست. لازم نیست اون رو به عنوان رفرنس معرفی کنید. از آسمون آیه نیومده که استاد رو بعنوان رفرنس به کمپانیها معرفی کنید. دراینصورت میتونید از دانشجوهای سابقی که میشناختید و الان در کمپانیها مشغول به کار هستند کمک بگیرید و بعنوان رفرنس معرفیشون کنید. یا اینکه اگه جایی دوره ای رفتید و یا دوره اینترنی رو گذروندید، همون افراد رفرنسهای خوبی میتونن باشن.<br />در ضمن شما در معرفی کردن رفرنس حق انتخاب دارید، جزو حقوق مسلم شماست که به شرکت بگید که با افراد مشخصی تماس بگیره و همچنین به کمپانی مذکور بگید با افرادی که میدونید شمارو بد ریکامند خواهند کرد تماس نگیره و آنها هم تماس نخواهند گرفت. برای مثال اگه استاد شما، شمارو بد ریکامند میکنه بهشون بگید باهاش تماس نگیرند و البته دلیلش رو هم میگین. این جزو حقوق شماست و نقطه ضعف محسوب نمیشه.</span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-82260639842224194732014-04-30T22:00:00.003-04:002014-04-30T22:00:59.907-04:00نقش کاریابها در پیدا کردن کار<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<br /><span style="font-size: large;"> بیشتر کسانی که برای کار
اپلای میکنند نقش کاریابها را در پیدا کردن کار نادیده میگیرند. وقتی شما
خودتان و بیواسطه در یک شرکت برای کار اپلای میکنید در رقابت با صدها نفر
دیگر هستید که عین شما برای آن شرکت اپلای کرده اند. ولی شاید ندونید که در
کنار شما افراد دیگری هم هستند که نه بطور مستقیم، بلکه از طریق کاریاب
مورد اعتماد آن شرکت برای آن کار اپلای کرده اند. مسلما شرکت به کسانی که
از طریق این کاریاب معرفی میشن بهای خیلی بیشتری میده چون میدونه حداقل از
فیلتر اون کاریاب رد شدن و بیشتر برای اون کار کوالیفاید هستند. و اما چطور
کاریابهای مورد اعتماد شرکتها رو بشناسیم؟ جواب اینه که نمیتونیم بشناسیم
ولی کاری که میتونیم بکنیم اینه که خودمون رو زیاد در گذر کاریابها قرار
بدیم. پیدا کردن کار خیلی وقتها مثل یک شانس میمونه. هر چی بیشتر رزومه خود
را در محل تردد کاریابها قرار بدیم این شانس رو افزایش دادیم. وقتی شما
تنها اپلای میکنید تنها هستید. ولی وقتی رزومه خود رو به کسی دیگر هم میدید
که کارش اینه و شرکتها رو میشناسه برای خودتون بطور غیر مستقیم کمکی
استخدام کردین. یک کاریاب درآمد خودش رو با معرفی کردن افراد مستعد به
شرکتها تامین میکنه. درصورتیکه شرکت اون شخص رو استخدام کنه به کاریاب حق
الزحمه پرداخت میکنه. کاریاب یک نوع نیروی کمکی برای بخش هیومن ریسورس یک
شرکته، شما بمنزله جنسی برای کاریاب هستید که سعی داره بفروشدش پس همون
کاریاب سعی خواهد کرد که رزومه شمارو مطابق نظرات اون شرکت مدیفای کنه و
دراین زمینه به خودش و شما کمک میکنه. پس سعی کنید خودتون رو زیاد در دسترس
کاریابهای تخصصی قرار بدید. هر کاریاب بیشتر یعنی زیاد شدن شانس شما.
کاریابها در سایتهایی نظیر مونستر و لینکداین زیاد رفت و آمد میکنند. رزومه
خود رو در ساییتهای کاریابی قرار بدید و هر دفعه کمی حتی کمی آپدیت کنید
تا تو صفحه سرچ اون سایت به بالا برید. یادتون نره رزومه باید خوب باشه و
فقط برای رفع تکلیف نوشته نشده باشه.</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-32432861247630286232014-04-26T01:02:00.001-04:002014-04-26T01:11:27.104-04:00کاورلتر Coverletter چیست؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"><br />با توجه به مشکل بسیاری از مهاجران در کاریابی تصمیم گرفتم کم کم تجربه ها و اطلاعات خودم را در این زمینه هم با شما به اشتراک بگذارم. گروهی هم در زمینه کاریابی در کانادا در فیسبوک راه انداختم که تمایل داشتید میتونید عضو شید از اطلاعاتش استفاده کنید و دیگران هم از اطلاعات تخصصی شما در زمینه کاریابی استفاده کنند. </span><br />
<div style="text-align: center;">
<span style="font-size: large;"><a href="https://www.facebook.com/groups/canadairanjob">https://www.facebook.com/groups/canadairanjob</a></span></div>
<div style="text-align: center;">
</div>
<span style="font-size: large;">رزومه و کاورلتر دو داکیومنت بسیار بسیار بسیار مهم برای استخدام هستند. بسیاری نقش کاورلتر را در اپلای کردن برای کار نادیده گرفته و فقط رزومه خود را سابمیت میکنند. درصورتیکه فرد متصدی استخدام اول به کاورلتر شما رجوع کرده و آنرا مطالعه میکند. اگر مورد توجهش قرار گرفت به رزومه شما مراجعه میکند. بسیاری فرق بین کاورلتر و رزومه را نمیشناسند. هر چند هر دو برای یک هدف مورد استفاده قرار میگیرند ولی شما مطالبی را که در کاورلتر مینویسید در رزومه نمیتوانید بنویسی</span><span class="text_exposed_show"><span style="font-size: large;">د و یا جایی برای نوشتن آنها وجود ندارد.<br />و اما کاورلتر چیست؟ کاورلتر نامه ای است بسیار رسمی و محترمانه خطاب به مسئول استخدام شرکت مورد نظر که در آن ذکر میکنید که چگونه این فرصت شغلی را پیدا کردید؟ (از طرف شخص خاصی معرفی شدید، یا از طریق آگهی در اینترنت پیدا کردید.) <br />چقدر آشنایی با کمپانی مورد نظر دارید؟ شرکت را از چه زمان و به چه صورت میشناسید؟<br /> خلاصه ای از تخصص خود در ارتباط با کار مورد نظر را باید ذکر کنید.<br />چرا فکر میکنید برای اینکار مناسب هستید؟ چه خصوصیت بارزی شما را جذب این شغل کرده؟<br /> کمی از خصوصیت اجتماعی و گروهی خود مانند حس کار تیمی، جدیت، پشتکار و ... را مینویسید، اگر مدارکی در تایید استعدادهای شما برای کار مورد نظر دارید میتوانید ذکر کنید (نیاز به پیوست مدارک نیست فقط ذکر کنید در شرکتهای قبلی که کار میکردید، وجود شما باعث پیشرفت در فلان پروژه شد) <br />و در انتها ضمن تشکر شماره تلفن و ایمیل خود را قرار دهید.<br />بطور ساده تر بگم، درکاورلتر خود را برای فروش تبلیغ میکنید و در رزومه مشخصات جنس فروشی را مینویسید. خریدار با توجه به تبلیغ جذب جنس میشود و در مرحله بعد است که مشخصات جنس را (رزومه) نگاه میکند.<br />توجه کنید که حدود 80 درصد رزومه های ارسالی همان مرحله اول به سطل آشغال سپرده میشن. برای اینکه کاورلتر نظر متصدی استخدام رو جلب نکرده. درصورتیکه کاورلتر خوب باشه مرحله بعد بررسی رزومه است. که بعدا به اون هم میپردازیم.</span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-20211939196451987602014-04-24T21:53:00.001-04:002014-04-24T21:57:28.198-04:00چرا اقوامی نظیر چینی، هندی و پاکستانی در پیدا کردن کار در کانادا از ایرانیان موفقتر هستند؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">چرا چینیها، هندیها و حتی افغانیها در پیدا کردن کار در کانادا از ایرانیها موفق ترند؟ <br /> برای توضیح این مطلب باید بگم که حدود 70 درصد نیروی کار شرکتها از طریق کانکشن تامین میشه. هر شرکت بزرگ برای خودش یک شبکه کاریابی در اینترانت داخلی شرکت داره. یعنی اینکه نیاز به نیروی کار خودشو در اینترانت و با کارمندان شرکت به اشتراک میگذاره. و فقط 30 درصد نیاز شرکتها از طریق آگهی های کاری در اینترنت و یا روزنامه ها تامین میشه. اگه کارمندی نیرویی را معرفی کنه و شرکت اون نیرو رو جذب کنه به اون</span><span class="text_exposed_show"><span style="font-size: large;"> کارمند 1000 تا 2000 دلار پاداش میدن. چرا که پیدا کردن نیروی کار مقید برای شرکت زمانبر و هزینه بر هست، لذا از کارمندان در این زمینه کمک میخوان. هندیها، پاکستانیها، چینیها و حتی عربها در این زمینه خیلی فعالن و به محض اینکه موقعیتی رو پیدا میکنند با دوستان خود تماس میگیرند و از اونها میخوان تا رزومشون رو بفرستن و رزومه رو به هیومن ریسورس شرکت فوروارد میکنن. چرا اینکار رو میکنن؟ برای اینکه خودشون هم از طریق یک هموطن یا همکیش معرفی شدن و این سنت رو ادامه میدن. بالطبع با توجه به نتورکینگی که در شرکت ایجاد کردن پستهای بالا رو هم بدست میارن و حتی در زمان مصاحبه حتما یکی از مصاحبه کنندگان هم از این گروه خواهد بود یعنی حتی موقع جذب نیرو هم سعی میکنند که کسیو از خودشون بگیرن.<br />ایرانیها زیاد تمایلی به نتورکینگ و ایجاد کانکشن ندارند، یک ایرانی اگر در شرکتی کار میکنه با توجه به استعداد خودش و بدون کانکشن با عبور از فیلترهای مختلف استخدام شده بالطبع وظیفه ای هم در خود احساس نمیکنه که هموطن دیگری رو به اون شرکت بیاره. در نتیجه جامعه ایرانی به دو قسمت تقسیم میشه، یک قسمت کوچک که در شرکتها و ادارات با هزار مکافات جذب میشن و سرشونو تو لاک خودشون میکنن و کارشونو انجام میدن، هیچ کاری هم با کامیونیتی ایرانیان ندارند. دسته بزرگتر کسانی هستند که جذب این نوع بازار کار نمیشن و وارد کار عمومی میشن و یا با استعداد خودشون بیزینسی رو راه میندازن و در اون بیزینس شخصی فعالیت میکنند و بعضا کلاه هموطن خودشونو هم برمیدارند.</span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-63761565661734287792014-02-15T11:39:00.001-05:002014-02-15T11:45:45.601-05:00ترجمه پاسپورت برای امتحان سیتیزنشیپ کانادا لازم است؟ <div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">وقتی نامه ای از اداره مهاجرت یا هر اداره دیگر در مونترال دریافت میکنید که توش از شما مدارکی خواسته فقط همون مدارک رو ببرید. مثل من ساده گی نکنید و از یک مترجم در این زمینه نظر خواهی نکنید. چون به تجربه من دچار میشید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">اداره مهاجرت کانادا برای امتحان سیتیزنشیپ از من مدارکی خواسته بود. یکی از این مدارک پاسپورت و مدارک مربوط به سفر بود. من برای مشاوره به یک مترجم در داون تاون مونترال زنگ زدم. شوهر خانوم مترجم تا میتونست از اداره مهاجرت کانادا و اینکه راسیست هستند و باید با مدارک کامل بریم اونجا و همه چیز رو ترجمه شده ببریم گفت و مارو ترسوند. البته خانوم مترجم یا خواهرشون هم حرف ایشون رو تایید کردند. نتیجه اش این شد که ما مجبور شدیم پاسپورت همه خوانواده اعم از باطل شده و نشده رو ترجمه کنیم. و بابت ترجمه و کپی رنگی اونها حدود چندصد دلار ناقابل به این مترجمین گرون فروش و چاخان دادیم. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">روزی که برای امتحان رفتیم خانوم افسر مهاجرت از ما پاسپورتهامون رو خواست. من پاسپورتها و ترجمه شون رو گذاشتم روی میز. گفت اینها چین؟ گفتم ترجمه فارسی پاسپورت. خانوم افسر به من گفت ترجمه هارو بذار تو کیفت و لطفا جواب سوال منو بده و فقط دو تا سوال از من در مورد تاریخهای مهرهای پاسپورت پرسید. من گفتم که پس من کلی پول دادم برای این ترجمه ها. خندید و گفت سرت کلاه گذاشتن. ما مگه در نامه ای که برات گذاشتیم ازت خواستیم که ترجمه پاسپورت بیاری؟ گفتم نه. گفت پس اشتباه کردی به حرفشون گوش دادی و میتونی سوشون کنی. چیزی رو بیار که ما ازت خواستیم نه اضافه تر.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">ترجمه پاسپورتها وقتی بدرد میخوره که پرونده سیتیزنشیپ وارد مرحله دوم بشه و مدارک اضافی در مورد اثبات بودن در کانادا بخوان پس اگه پرونده شما وارد این مرحله نشده بیخود به حرف برخی مترجمین فارسی که با چربزبونی میخوان ایرانیها رو دوبل و سوبل سرکیسه کنن گوش ندین و به شایعات گوش نکنید. سعی کنید اگه مدارک رو برای ترجمه میدین از مترجمین صادق و منصف کمک بگیرید. نه از نوع چاخان و گرون فروششون.</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-77241794883340371682014-01-19T01:22:00.004-05:002014-01-19T01:24:17.137-05:00حکایت همچنان باقی است<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span class="userContent" data-ft="{"tn":"K"}"><span dir="rtl"><span style="font-size: large;">واقعیت اینه که کانادا وارد یک رکود اقتصادی شده که به مرور وسعتش بیشتر و دامن گیرتر میشه. کم شدن ارزش دلار کانادا در برابر دلار آمریکا، از دست رفتن بیش از 50 هزار شغل در کمتر از یکی دو ماه و اعلام ورشکستگی یک به یک شرکتها. این رکود اقتصادی باید همزمان با رکود اقتصادی آمریکا، دامن کانادا رو به عنوان اصلیترین شریک تجاری آمریکا میگرفت ولی در آن زمان بانکهای کانادا با دادن وامهای کلان به شرکتهای کانادایی باعث به تاخیر افتادن این رکود شدند. همان وامهایی که آمریکا رو از مدتها پیش گرفتار کرده بود. و اکنون موقع بازپس گیری وامهاست با شرکتهای کانادایی که درآمد چندانی ندارند و یک به یک در حال اعلام ورشکستگی هستند و آمار بیکاری که همینطور بالا میره. <br />و الان سوال مهم اینه.، که دلار آمریکا بخریم یا نخریم؟ ;)</span></span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-87237661640170282052013-09-26T23:58:00.000-04:002013-09-27T00:36:50.359-04:00اما شما با همه فرق داری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">تو این چهار سال که اینجا بودم همه چی رو از همه نوعش در خانواده های مهاجر ایرانی دیدم. شوهرهای عین ماه و دسته گلی که مهاجرت بهشون نمیسازه و بناگاه دست بزن پیدا میکنند. زنانی که دم نمیزنن و این فشار رو تحمل میکنند. زنان پاک و عین دسته گلی که روشون قسم میخوردین به دور از شوهرانشون با یک، دو یا سه مرد ارتباط پیدا میکنند و با هنرمندی این ارتباط رو مخفی نگه میدارند. خانواده هایی که انقدر در فشار و نوستالژی بوجود آمده از مهاجرت فرو رفته اند که اصلا توجه ندارند که بچه هاشون، دختران و پسرانشون چطور عین برق دارند بزرگ میشوند و با چه کسانی حشر و نشر دارند و به ناگاه اونهارو از دست میدن. شوهری که در زمان نداری و بیکاری زیر فشار کنایه های همسرش بوده و الان که به ناگاه کار پردرآمدی پیدا کرده برای ادب کردن خانومش شبها رو در خانه منشی شرکت سپری میکنه. مردانی دیده ام که در سوپر مارکتها با سر پایین مشغول نظافت هستند و در دل خود به هر آنکس که فکر مهاجرت را به سر آنها انداخت لعنت میفرستند. میخواهند برگردند ولی هنوز امیدوارند که موفق شوند لااقل سعی کنند که با یک سیتی زن کانادا برگردند. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">خلاصه مهاجرت به یک سری میسازه و به یک سری دیگه نه. مهاجرت بالا و پایین داره. مهاجرت گاه هزینه سنگین داره. مهاجرت همیشه غم دوری از وطن داره. مهاجرت به یک سری میسازه و به یک سری نمیسازه بعضی وقتها هم بر عکس.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">ولی شما تمام این حرفها رو از من نشنیده بگیر شما میتونی. شما با تمام افراد بالا فرق داری. اونها همه بی عرضه بودند ولی شما میتونی.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-44764098841972483922013-04-29T22:24:00.001-04:002013-04-29T22:32:20.442-04:00اعطای مجوز کار موقت سختتر از قبل شد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">جیسون کنی وزیر مهاجرت کانادا از تصویب قانون سفت و سختی خبر داد که اجازه کار و استخدام خارجیها در کانادا را اکیدا منوط به نبودن متقاضیان کانادایی میکند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">در سالهای اخیر شرکتهای کانادایی به منظور پایین آوردن مخارج پرداخت حقوق، ترجیحا کارگران موقت خارجی را جذب میکردند. تصویب این قانون محدودیتهای زیادی را برای استخدام کارگران خارجی بوجود آورده و طبعا بازنگری <span style="font-size: large;">کلی </span>در نحوه دادن "اجازه کار" در بر خواهد داشت.</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-5089655865140016012013-04-18T19:44:00.001-04:002013-04-21T00:06:29.642-04:00طولانی شدن پروسه مهاجرت؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEidahCdQGrdk-FBC1h5asHR06bY52QHaBuy0xfAORVJUeerljGVtwZm4lAAC0dQKKSPPEMb-68mGC-h0llpNkJ3J8wUOl5VC3BNIWM64En16zO3jOkRi8LNZM2ceoMcUyHimoE4GfRezjwb/s1600/fraud-lawyer.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="212" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEidahCdQGrdk-FBC1h5asHR06bY52QHaBuy0xfAORVJUeerljGVtwZm4lAAC0dQKKSPPEMb-68mGC-h0llpNkJ3J8wUOl5VC3BNIWM64En16zO3jOkRi8LNZM2ceoMcUyHimoE4GfRezjwb/s320/fraud-lawyer.jpg" width="320" /></a><span style="font-size: large;">یکی از دلایل طولانی شدن پروسه مهاجرت، تقلب روزافزون برخی وکلای مهاجرت در جعل مدارک و اضافه کردن سنوات کار و ... است. اداره مهاجرت کانادا بارها اعلام کرده که پروسه مهاجرت یک پروسه روتین و مشخص بوده و تمام اطلاعات در سایت اداره مهاجرت موجود بوده و نیازی به وکیل نمیباشد علی ایحال هنوز عده زیادی از ایران به وکیل متو<span style="font-size: large;">س</span>ل میشوند نه برای اینکه توانایی لازم برای پر کردن مدارک را ندارند بلکه شاید مدرک لازم برای مهاجرت را دارا نبوده ونیاز به مدرک سازی دارند. اداره مهاجرت کانادا با علم به این مسئله، نیاز به زمان طولانی تری دارد که راههایی پیدا کند که مدارک جعلی را از غیر جعلی تمیز دهد. برای مثال هولوگرامهای مدارک تحصیلی را چک کرده. سابقه بیمه را با سایت بیمه چک نموده و از متقاضیان مهاجرت مدارکی در خصوص تایید مدارک قبلی خود بخواهد.</span><br />
<span style="font-size: large;">لازم به ذکر است که اگر کشف شود که وکیل یا مشاور مهاجرت حتی در یک مورد اطلاعات یا مدارک غلط ارائه داده، پرونده تمام موکلین دیگر او به زیر سوال خواهد رفت و پرونده آنها وارد مرحله "نه پروسس، نه جواب" یا بقول خودمون "پا در هوا" خواهد شد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">وزارت مهاجرت کانادا بارها اعلام نموده که شهروندی کانادا قابل خرید و فروش نمیباشد لذا در هر مرحله حتی بعد از مهاجرت و شهروندی حتی سالها بعد، مشخص شود که شخصی مدارک جعلی فرستاده، تابعیت او از او گرفته خواهد شد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
</div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-71939447398939958062013-03-16T12:00:00.001-04:002013-03-16T12:12:12.730-04:00مطلبی مهم در زمینه کاریابی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">کسانی که بدنبال کار میگردید، از <a href="http://www.linkedin.com/">Linked-In</a> غافل نشید. الان دیگه تقریبا تمام مهندسین و متخصصین کشورهای اروپایی و آمریکایی در این سایت عضو هستند. البته فقط عضو شدن در این سایت مهم نیست. کارهای مهمی که باید بکنید از این قراره:</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">1 - رزومه درست و مناسبی از خود در این سایت قرار دهید. (به رزومه افراد متخصص در لینکد-این مراجعه کرده و اطلاعات کسب کنید).</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">2- افرادی را که مربوط به تخصص شما هستند به شبکه خود دعوت کنید. دعوت افراد غیر مرتبط وعمه و خاله و دختر همسایه، بی فایده است.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">در این شبکه دو گروه دعوت شمارو پاسخ مثبت خواهند داد، </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">الف) کسانی که مستقیما شما را بشناسند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">ب) کسانی که پروفایل و زمینه کاری شما مورد توجهشان باشد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">توجه: </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">در صورتیکه بدون توجه مثلا از رئیس شرکت اپل یا یکی از مهندسین شرکت اینتل و یا هر جای دیگر دعوت کنید که به شبکه شما بیایند. آنها نیز گزینه "من ایشان را نمیشناسم" را خواهند زد و در آنصورت لینکد-این بخش دعوت دوستان را برای مدتی مسدود خواهد کرد. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">ریکرویتر های متخصص در زمینه کاری شما هم خیلی میتوانند به شما کمک کنند. سعی کنید آنها را پیدا کرده و دعوت کنید. حتما جواب مثبت میدهند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">با کارکردن در محیط لینکد-این و مطالعه پروفایل دیگران یاد میگیرید که:</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">- چطور رزومه خود را اصلاح کنید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">- چه تواناییهایی در زمینه رشته خود دارید و چه تواناییهایی باید کسب کنید</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">- با شرکتهای مرتبط با کار خود آشنا میشید و میتوانید آنها را دنبال کنید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">لینکد-این وقتی اهمیت پیدا میکنه که شما تعداد زیادی کانکشن مفید دارید، این کانکشنها میتوانند مدیران شرکتها، مهندسین، کارمندان بخش کارگزینی و کاریابهای تخصصی باشند. زمانی که در جستجوی کار هستید به ساده گی میتوانید به همه آنها ایمیل بزنید و رزومه خود را بفرستید و اگر علاقه مند به تجربه شما بودند تماس گرفته و قرار مصاحبه میگذارند. بدون لینکد-این شما هرگز به ساده گی آنها را پیدا نخواهید کرد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">توجه کنید برای 98 درصد ایرانیهایی که به کانادا می آیند اگر به فکر پیشرفت هستند گرفتن یک مدرک تحصیلی از آمریکای شمالی لازم است. در غیر اینصورت در پستهای غیر مرتبط استخدام شده و از حدی بیشتر اجازه پیشرفت به آنها نمیدهند و در بهترین حالت هر چند ماه محل کار خود را به دلیل اینکه به ایشان بها نمیدهند عوض میکنند و همچنان تا سالها نداشتن یک مدرک در رزومه آنها خودنمایی میکند.</span><br />
<span style="font-size: large;">بنابراین هر چند که تحصیل و کسب تخصص دوباره برای شما سخته، ولی بدونید که ارزشمنده بهر حال تقریبا تمام ایرانیها به زمانی بین دو تا 4 سال احتیاج دارند تا اطلاعات پایه در زمینه کشوری که مهاجرت کردند رو کسب کنند و بعد از اون کم کم به اونها بها داده میشه. اگه این زمان به بطالت بگذره فقط زمانیه که گذشته و بعد از اون باید به این فکر کرد که چطور در این کشور فقط گشنه نموند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">به لینکد-این بها بدین چون خیلی مهمه ولی اگه دید شما از لینکد-این یک چیزی شبیه فیسبوک است هرگز وارد این شبکه اجتماعی تخصصی نشید چون موفق نخواهید بود.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">معمولا پیدا کردن کانکشنهای مفید به تعداد لازم حدود یک تا دو سال در لینکد-این وقت شمارو میگیره ولی بعد از اینکار مجموعه ای غنی و با ارزش در زمینه کاریابی خواهید داشت که تا زمان بازنشستگی به درد شما خواهد خورد.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">یکی از کارهای من که براش اهمیت قائلم گشتن در لینکد-این و پیدا کردن کانشکنهای مفید و اد کردن آنهاست. اوایل به من جواب مثبت نمیدادند. مثلا رئیس فلان کمپانی دلیلی نداشت که منو ادم کنه. ولی حالا با توجه به اینکه دو سه ساله در این شبکه فعالم و رزومه خودم رو با تجربیات جدید کاناداییم آپ-دیت کردم و همچنین از دوستان مشترک استفاده کرده و دعوتشون میکنم، در 80 درصد مواقع پاسخ مثبت میدهند. به قول یکی از آنها " لینک شدن بهتره چون، ما هم زمانی به همکاری با شما احتیاج خواهیم داشت و اینطور شمارو رودررو میشناسیم." </span><br />
<span style="font-size: large;">با لینکد-این به افراد کلیدی در زمینه تخصص خودتون اطلاع میدید که "شما هم وجود دارید" .</span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-44697511774701490982013-02-22T00:07:00.000-05:002013-03-16T11:13:28.182-04:00حسابهای بانکی که داشتنشان در کانادا لازم است<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<div dir="rtl">
<span style="font-size: large;">باز کردن این حسابهایی که من در ذیل لیست کردم رو اگر به تاخیر بندازید در نهایت ضرر خواهید کرد، برای باز کردن این حسابها کافیست که به بانک خود مراجعه کرده و ابراز تمایل به داشتن این حسابها کنید. معمولا خود بانکها در همان ابتدا به مهاجران باز کردن این حسابها را پیشنهاد میدهند. </span></div>
<div dir="rtl">
</div>
<span style="font-size: large;">1) Tax Free Saving Account (TFSA) </span></div>
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">به سود تمام حسابهای سیوینگ معمولی در بانکهای کانادا مالیات تعلق میگیرد به جز این حساب.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">مالیات دهندگان کانادایی هر سال بعد از پرداخت مالیات خود نامه ای دریافت میکنند که حداکثر مبلغی را که میتوانند در حساب TFSA بدون پرداخت مالیات ذخیره کنند ذکر کرده است. هر سال مبلغ 5 الی 6 هزار دلار به مقدار عدد حداکثر قابل ذخیره اضافه میشود. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">2) Registered Education Saving Plan (RESP)</span></div>
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">مخارج تحصیلات تکمیلی فرزندان در کانادا گاه از حد توان خانواده ها خارج است.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">این حساب برای تحصیلات تکمیلی فرزندان توسط پدر یا مادر ایجاد میشود. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">والدین پس از باز کردن این حساب حق برداشت از آنرا نخواهند داشت تا زمانی که فرزند آنان به سن دانشگاه یا کالج رسیده و خود مبلغ حساب را برداشت نماید. بعد از باز کردن حساب والدین میتوانند از بانک تقاضا کنند که مبلغی (حداقل 25 دلار) ماهانه از حساب "چک این" آنها برداشت کرده و به حساب RESP فرزندشان واریز کند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">از مزایای حساب یکی این است که به محض باز شدن حساب دولت کانادا مبلغی حدود پانصد تا ششصد دلار بعنوان جایزه به این حساب واریز مینماید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">دیگر اینکه سود قابل ملاحظه ای به بخش پولی که پدر و مادر ماهانه واریز میکنند تعلق میگیرد بطوریکه معمولا در زمان برداشت پول توسط فرزندشان، مبلغ موجود در حساب حدود دو برابر مجموع مبلغی خواهد بود که پدر و مادر ماهانه به حساب واریز کرده اند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">3) Registered Retirement Saving Plan (RRSP)</span></div>
<div dir="ltr" style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">این حساب مانند حساب RESP هست با این فرق که مختص زمان بازنشستگی بوده و در زمان بازنشستگی قابل برداشت میباشد. در ضمن حداکثر مبلغی که میتوان در این حساب هر سال ذخیره کرد با محاسبه حقوق دریافتی سال و میزان مالیات پرداختی از حقوق توسط اداره مالیات تعیین میشود. هر کس با سرمایه گذاری در این حساب بعد از زمان بازنشستگی حدود دو برابر مجموع پولی که ماهانه به حساب پرداخت کرده دریافت مینماید.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-70400860851678258902012-12-31T16:17:00.002-05:002013-01-01T01:11:52.982-05:00چرا آینده ای برای خود در کبک نمی بینم؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
</div>
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span style="font-size: large;"><span lang="FA" style="font-family: "Arial","sans-serif";">من به کشور کانادا مهاجرت کرده ام، از طریق استان
کبک. چالشهای موجود بین برخی احزاب سیاسی تندرو جدایی طلب فکر من رو از ادامه
زندگی در کبک ناراحت میکنه. من در کشور خودم به اندازه کافی شاهد چالش بوده ام.
چالش دوباره با برخی تندرویانی که افکار کولونی گرایانه دارند برای من خوش آیند
نیست.</span></span></div>
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span style="font-size: large;"><span lang="FA" style="font-family: "Arial","sans-serif";">اوضاع کار برای مهاجران متخصص در این استان زیاد مساعد
نیست، این مردم فکر میکنند که حقشان توسط حکومت انگلیسی زبان فدرال خورده شده و
دولت فدرال کانادا رو بستوه آوردن. پس نباید انتظار داشته باشیم حقی را که هنوز
خود در پی بدست آوردن آن هستند با مهاجران قسمت کنند. دید باطنی خیلی از این مردم
از مهاجران، دید اروپایی است نه دید آمریکایی. یعنی از بالا به مهاجران نگاه
میکنند. مردمی که صبح تا شب شعارشون زبان فرانسه است. دولت اقلیت افراطی که همواره
در حال محدود کردن زبان انگلیسی است. نخست وزیری که از هر فرصت استفاده میکنه تا
برای دولت فدرال دهن کجی کنه و نمایش کشور مستقل کبک رو بده. اینها برخلاف جریان آب رودخانه شنا میکنند. این استان با این شرایط استان ایده
ال من نیست. بیشتر شرکتهای بزرگ از سالها پیش به دلیل چالشهای سیاسی، از این استان
کوچ کرده و به استانهای دیگر رفته اند. شرکتهای تک و توک باقی مانده باید از قانون
101 دولت کبک پیروی کنند. تمام این مسائل ناخداگاه و بر خلاف میل باطنیم به من این
احساس رو میده که من در کبک بعنوان یک مهندس آینده ای شغلی نخواهم داشت. </span></span></div>
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span style="font-size: large;"><span lang="FA" style="font-family: "Arial","sans-serif";">اما چرا هنوز در این استان موندم. هزینه تحصیل
در دانشگاه در این استان بسیار کمتر از استانهای دیگر کانادا است من برای تحصیلات
تکمیلی دکترای خود ترمی حدود 350 دلار میدم، پس بسیار مقرون به صرفه هست که مدرکی
کانادایی از دانشگاههای استان کبک بگیرم. هزینه زندگی هم در مونترال کمتر از بقیه شهرهای بزرگ کاناداست. پس تا زمانی که من دانشجو هستم زندگی در کبک به صرفه است.</span></span></div>
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;">
<span style="font-size: large;"><span lang="FA" style="font-family: "Arial","sans-serif";">اگه من وکیل بودم. اگه دلال ماشین و خونه بودم،
راننده تاکسی بودم. گارسون رستوران بودم. کارمند ادارات بودم شاید این چالشها برای
من اهمیتی نداشت ولی من مهندس در استانی هستم که از یکطرف دچار کمبود شرکتهای
"های تک" هست و از طرفی مشکلات سیاسی خودش رو با دولت فدرال داره و
مردمش هنوز در رویای سلطنت لویی شانزدهم به سر میبرند. لذا من در اینجا برای آینده خود احساس
امنیت خاطر نمیکنم.</span></span></div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-2231187630407837640.post-977031941928779932012-12-27T02:24:00.002-05:002012-12-27T02:39:40.843-05:00حراج آخر سال "باکسینگ دی"<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj-DUOhNhlUvYHg5iiAsLc9BRrfkI8q5aPhyphenhyphen6EDpy9Kb3TIvkADw6L1CgMRRYrL3oodpqWOR_Qu3vVcdQyOI2iBE4tMYcIcCnocYtz6nNPDaQnWcjNviZjaSgns_5MSoL7OJK6OW6R3TG5l/s1600/box02.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="255" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj-DUOhNhlUvYHg5iiAsLc9BRrfkI8q5aPhyphenhyphen6EDpy9Kb3TIvkADw6L1CgMRRYrL3oodpqWOR_Qu3vVcdQyOI2iBE4tMYcIcCnocYtz6nNPDaQnWcjNviZjaSgns_5MSoL7OJK6OW6R3TG5l/s400/box02.jpg" width="400" /></a></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">هر سال، اولین روز بعد از نوئل در کشورهای کانادا، انگلستان و استرالیا سنت حسنه "باکسینگ دی" در اکثر فروشگاهها برگزار میشه. طی این سنت، فروشگاهها تخفیف عمده ای به اجناس خود از حدود 30 درصد تا 70 درصد میدهند و چند هدف را دنبال میکنند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">- گرم نگه داشتن بازار خود در سال آینده</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">- رد کردن جنسهای قدیمی و خالی کردن انبار برای جنسهای به روز</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgMquNJN36odCWXu5i-nIKzlu8LrtUhNAEhxO8h8TpbbqofmjQ9SfZBVydNOZLqAGPrwaNJRQrnV6hpguE_3N_ZpJzErf13PUr_a7GKycWMefZ83uidWkMi5kYMoWlfFwxFsAiR3pV0425y/s1600/box01.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"></span></a><br /></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgMquNJN36odCWXu5i-nIKzlu8LrtUhNAEhxO8h8TpbbqofmjQ9SfZBVydNOZLqAGPrwaNJRQrnV6hpguE_3N_ZpJzErf13PUr_a7GKycWMefZ83uidWkMi5kYMoWlfFwxFsAiR3pV0425y/s1600/box01.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="384" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgMquNJN36odCWXu5i-nIKzlu8LrtUhNAEhxO8h8TpbbqofmjQ9SfZBVydNOZLqAGPrwaNJRQrnV6hpguE_3N_ZpJzErf13PUr_a7GKycWMefZ83uidWkMi5kYMoWlfFwxFsAiR3pV0425y/s640/box01.jpg" width="640" /></a></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">باکسینگ دی در فروشگاههای آنلاین اینترنت هم بصورت فعال انجام میشه. شروع حراج باکسینگ دی مجازی اینترنت معمولا در همان روز نوئل و زودتر از باکسینگ دی فروشگاههاست. من همیشه ترجیح میدم که جنسهای الکتریکی و الکترونیکی نظیر لوازم خانه یا دوربین و ... را از حراج باکسینگ دی اینترنتی بخرم، هم از اینکار لذت میبرم و هم چون قیمتها معمولا پایینتر بوده و فرصت مقایسه با بقیه فروشگاهها و همچنین مدلها رو داریم و همچنین هزینه ارسال به منزل رایگان است. قبل از شروع حراج اینترنتی، معمولا فرصتی 12 ساعته به مردم داده میشه که جنسها و قیمتهای حراج رو ببینند و بابقیه فروشگاهها مقایسه کنند. من در این مدت جنسهایی که نظرم رو از لحاظ قیمت و کیفیت جلب کردن به واچ لیستم در فروشگاه مورد نظر اضافه میکنم و در اینترنت کامنتهای مشتریان قبلی رو مطالعه کرده و در نهایت جنس خودم رو انتخاب کرده و میخرم. در اینکار باید سرعت عمل داشت چون معمولا جنسهای با کیفیت در حراج به تعداد محدود عرضه میشن. امسال من به یک دوربین دیجیتال جیبی با کیفیت احتیاج داشتم. دوربین سونی خودم خراب شده بود و کلا از سونی به خاطر ضعفهایی که داره دلزده شده بودم. در فیوچر شاپ چند دوربین کانن و فوجی فیلم و پاناسونیک (لومیکس) انتخاب کرده و با خواندن کامنتها دوربین 16 زوم لومیکس رو با 130 دلار تخفیف به قیمت 150 دلار خریدم. در خرید دوربین جیبی، چهار چیز برام اهمیت داشت، 1- زوم بالای دوربین، 2- هنگام زوم کردن تصویر استایبل باشه و بلور نشه، 3- حساسیت سنسور دوربین در نور کم بالا باشه و تصویر رو بدون نویز نشون بده. 4- شارژر همراه دوربین باشه. که کانن (پاورشات) و فوجی فیلم و نیکون(کولپیکس) در رده قیمتی که من میخواستم با توجه با مطالب سایتهای تخصصی رد شده و لومیکس رو انتخاب کردم. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">روز بعد از نوئل که باکسینگ دی فروشگاهها شروع میشه حال میده آدم بره و مردم و فروشگاهها رو تماشا کنه. در اینروز به نظر من خرید پوشاک بیشتر به صرفه است. هر چند که جنسهای بنجل زیادی هم به چشم میخوره.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">کلا در باکسینگ دی به نظر من، مقدار محدودی جنس با کیفیت و مقدار زیادی جنس بنجل به چشم میخوره ولی همون جنسهای بنجل هم در مقایسه با روزهای دیگه 30 تا 70 درصد تخفیف دارند. برخی برای مثال، لباسهای مصرفی کل سال خود را در باکسینگ دی تهیه میکنند. برخی فروشگاهها هم که نتونن جنسها رو در باکسینگ دی بفروشن، این حراج رو در روزهای دیگه ادامه میدن و اسمش رو "باکسینگ ویک" میگذارند. البته جنسهای با کیفیت معمولا در همون روز و ساعتهای اول فروش میرند.</span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;">باکسینگ دی بعضی وقتها به کمپانیها کمک میکنه که از دست جنس بد خلاص بشن. برای مثال شرکت نیکون دوربینی رو در تابستان 2012 به بازار میده و خیلی هم سروصدا میکنه. ناگهان کشف میشه که این دوربین یک عیب خیلی ریز و مهم داره. باکسینگ دی فرصت مناسبیه که فروشگاهها قبل از اینکه همه به این عیب پی ببرند، به بهانه حراج به نصف قیمت، انبارهای خود را از این دوربین خالی کنند. بعد از مدتی در بازارهای آمریکای شمالی از اون جنس دیگه یافت نمیشه در عوض بازار اون به سمت کشورهای جهان سوم تغییر مسیر میده. چرا که در این کشورها مردم نه بر اساس مطالعه و نیاز بلکه بر اساس چشم و همچشمی و تبلیغات کاذب جنسهای خود را خریداری میکنند. </span></div>
<div style="text-align: justify;">
<span style="font-size: large;"></span> </div>
</div>
Mohaj Canadahttp://www.blogger.com/profile/04569603922856386037noreply@blogger.com2